فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

حربه‌ی احساس

قسمت: 15

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر ۱۵

- حواس نداری تو؟

این رو پرسید و باند رو دور دستم پیچید.

- آخ! یواش‌تر بابا! خب وقتی هیجان‌زده می‌شم، مغزم درست جواب نمی‌ده. شیشه رو شکستم دیگه‌.

تیرداد که به دیوار چهارچوب در اتاقم تکیه داد بود، دست‌به‌سـینه شد و با تمسخر گفت:

- مگه تو مغز هم داری؟

بهش چشم‌غره رفتم و سام که کنارش ایستاده بود، گفت:

- ببند تیرداد!

تیرداد با اخم نگاهش کرد و من خندیدم.

آنید که کنارم روی تـخت نشسته بود، گفت:

- تو با اینکه تو تموم مأموریتات موفقی و گند نمی‌زنی؛ ولی به‌جاش گند می‌زنی به خودت.

حرصی نگاهش کردم که بالاخره باندپیچی دستم تموم و مانی از رو تخت بلند شد. رفت سمت سام و تیرداد و گفت:

- کارش رو خوب انجام داد، مدارک هم گیر آورد. اگه اون پلیسه نیومده بود، همه‌چی عالی پیش می‌رفت‌.

تیرداد پوزخند زد و سام سر تکون داد و گفت:

- خوبه.

بعد بهم نگاه کرد و گفت:

- کارِت خوبه؛ اما به هیچ عنوان احتیاط نداری.

تو دلم ایشی گفتم و اون ادامه داد:

- فعلاً استراحت می‌کنی تا تکلیف کار بعدیت روشن بشه.

این رو گفت و از اتاق بیرون رفت و مانی و تیرداد هم همین‌طور.

آنید بلند شد، در اتاق رو بست و برگشت طرفم.

- واقعاً خنگی!

سؤالی نگاهش کردم که گفت:

- آخه چرا باید به‌خاطر اینا بری مأموریت و خودت رو بندازی تو خطر؟!

حرصی نگاهش کردم و گفتم:

- ببخشیدا، دارم این کار رو به‌خاطر تو و صوف می‌کنم، نه اون سه‌تا!

ابرویی سؤالی بالا انداخت که گفتم:

- اگه من این کارا رو نکنم هیچ تضمینی رو جون تو نیست؛ چون اونا شرط گذاشتن که اگه من براشون درست کار کنم جون تو هم تضمین می‌کنن. از طرفی، اگه من براشون کار نکنم، چه‌جوری اعتمادشون رو جلب کنم و نقشه‌ی صوف عملی شه؟ هان؟ می‌بینی؟ من به‌خاطر خودم یا اونا این کار رو انجام نمی‌دم؛ فقط به‌خاطر تو و صوفه.

اینها رو گفتم و عصبی روم رو اون‌ور کردم. واقعاً عصبانی شده بودم. من دارم تمام این کارها رو می‌کنم، جونم رو به خطر میندازم به‌خاطر این، بعد حتی یه تشکر نمی‌کنه و طلبکار هم هست. نفسم رو دادم بیرون که با لحن آرومی گفت:

- باشه حالا قهر نکن، ببخشید!

روم رو کردم طرفش.

- حالا آدم شدی!

اون هم حرصی جیغ زد و بالشتی سمتم پرت کرد.

***

یواشکی د...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب حربه‌ی احساس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی