فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

حربه‌ی احساس

قسمت: 1

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر ۱

مقدمه:

یک انفجار را تصور کن؛ انفجار مهیبی که باعث ویرانی همه‌ چیز می‌شود.

حال، انفجار را تشبیه یک احساس کن؛

احساسی که مانند یک بمب، همه‌ چیز را خراب کرد.

این داستان چندین نفر است؛

دختری که باید مأموریتی دشوار را به سرانجام برساند،

پسری که سعی در جلوه‌دادن سنگی‌بودن احساس خویش دارد،

زنی که در تلاش نابودی دشمن خود است،

مردی که به‌ دنبال انتقام است

و افرادی دیگر!

در این میان، در این ابهامات، در این نبرد حربه‌ای، احساسی صورت می‌گیرد.

احساسی از جنس فولاد، از جنس خشونت، از جنس یک جنگ‌افزار؛ از یک سلاح، از جنس یک حربه.

این یک «حربه‌ی احساس» است!

***

داد زدم:

- شلیک کن دیگه لعنتی!

حامد مضطرب نگاهم کرد و بعد کلت رو بالا گرفت و رو به زارع‌زاده شلیک کرد.

اسلحه رو گرفتم جلوم گرفتم تا ضامن رو بکشم که یهو تیری از فرد پشت‌سریم خلاص و فشنگ با فشار وارد بازوم شد.

از درد، چشم‌هام رو بستم و لبم رو به‌ هم فشار دادم. چشم‌هام رو باز کردم و نگاهی به بازوی غرقِ خونم انداختم؛ لعنتی!

تفنگ رو بدون اینکه ضامنش رو بکشم شوت کردم اون‌ور و رولور رو از اون‌طرفم برداشتم. از پشت تپه‌خاکی که برای سنگرم ازش استفاده می‌کردم، بیرون اومدم و شلیک کردم سمت زارع‌زاده.

این‌ بار خطا نرفت، درست و مستقیم وسط پیشونیش خلاص شد.

اسلحه‌ش از دست بزرگش افتاد و همون‌طور که خون مثل آبشار از پیشونی بلند و چروکش جاری بود و داخل چشم‌های قهوه‌ای‌رنگش می‌رفت، با بهت بهم زل زد و بعد پخش زمین شد.

لبم شکل پوزخند رو به خودش گرفت. بلند شدم و از پشت...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب حربه‌ی احساس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی