فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

مصداق

قسمت: 14

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر ۱۴

کوله را برای بار آخر روی پشتم می‌گذارم. سنگین بود؛ اما قرار بود تا قرارگاه با درشکه می‌رفتم، پس اشکالی نداشت.

از پله‌ها پایین میروم و جیر جیر پله‌ها را ندید می‌گیرم.

مادر و پدر جلوی پله ایستاده بودند و تانس هم درون اتاقش روی تخت، بغض کرده دراز کشیده بود.

پیشانی بند روی پیشانی‌ام، سرم را درد می آورد، اما این درد دربرابر لذت پوشیدن دوباره‌ی شلوار هیچ بود.

به جلوی در که می‌رسم، مادرم بغلم می‌کند. دیگر این حقیقت که قرار بود بروم را هضم کرده بود. مشکلات مالی بعد از رفتنم هم با سکه هایی که به اضای خدمتم می‌فرستادند، حل می شد.

مادرم، همچنان که من را بغل کرده بود، در گوشم به آرامی می‌گوید:

تانا باورم نمیشه که اینو میگم، اما اگر کسی، یه مردی خواست اذیتت کنه؛ خوب میدونی‌.....، بزن اونجاش. میدونی کجا رو می‌گم دیگه. کار می‌کنه. خودم امتحانش کردم. انقدری برات وقت می‌خره که بتونی فرار کنی.

اوه مای گاد.

می‌خواستم بخندم. می‌خواستم قهقهه بزنم. تصور مادر من که آن کار را انجام میداد بشدت خنده دار بود. مادر من، از آن جور آدم‌هایی بود که صدایشان میزدند، پاستوریزه. از ان جور آدم هایی بود که دختران و پسران را جدا می‌کردند، از آن‌هایی که فکر لکه‌ایی روی لباسشان، در هرزمانی، آنها را بخود می‌لرزاند.

از بغلش که بیرون می‌آیم، جلوی پدرم می‌ایستم. کمی از بالا تاپایین نگاهم می‌کند. پرده‌ای بی رنگ روی چشم‌هایش نشسته. با اینحال، بی هیچ تغییری در صدایش حرف میزند:

وقتی بدنیا اومدی تانا، بخودم قول دادم، تو رو همیشه کنار خودم داشته باشم. بزرگتر که شدی، گندال حرف از رفتنت میزد، منم با دونستن اینکه رفتنت بهتره، اما خودخواه بودم که نگرت داشتم، حالا، فکر اینکه برای برادرت، داری رنجی به جون میخری که من بعد ا...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب مصداق را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی