تولد دوباره یک سوپراستار
قسمت: 46
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل46 – ماهی آهبای
3 ستارهای که در این قسمت " استفاده از عشق برای در آغ*وش کشیدن طبیعت" حضور داشتند، روانیینگ، لییوفنگ و چنژون بودند. همه آنها با خانواده آمده بودند بنابراین در مجموع 9 نفر میشدند. 2 ستاره مرد و یک ستاره زن و بچهها 2 دختر و یک پسر بودند.
تنها ستاره زن، روانیینگ بود.
روانیینگ 7، 8 سال بود که در دنیای خوانندگی بود. در زمانی که افراد تازهوارد اغلب تغییر میکردند، میشد او را یک خواننده با تجربه زیاد در نظر گرفت. قبل از شروع به کار او معلم گیوچین[1] بود. اولین آهنگ او دارای تم چینی باستانی با نواختن گیوچین بود که با همراهی ویژگیهای ظریف و صدای گرم و ملایمش، روانیینگ را به اوج محبوبیت رساند. پس از آن او سالها بود که تصویر یک خواننده گرم و رمانتیک را حفظ کرده بود. مخاطبان نیز از او خسته نشدند، بنابراین لقب الهه محبوب را گرفت. نمیدانستند آیا این عنوان به این معنا بود که روانیینگ قادر به تغییر تصویر خود برای چندین سال نیست، اما خود او آن را کاملا دوست داشت.
در میان 2 ستاره دیگر، لییوفنگ در ابتدا کار خود را به عنوان یک خواننده فولک آغاز کرد. ظاهر عمومانند او مورد علاقه دانشجویان دانشگاه بود. چنژون مجری یک جُنگ گفتگو و کمی کمدی و تندخو بود. هر قسمت "با عشق در آغ*وش طبیعت" حداقل یک ستاره با شخصیتی سرگرم کننده را دعوت میکرد تا فضا را بسیار زنده کند و آن شخص این بار چنژون بود.
با این حال، انتظار نداشتند وقتی در راه کمپ چنژون در اتوبوس چند شوخی و کمی سروصدا کرد، توسط یک روانیینگ اخمو مورد سرزنش قرار بگیرد. گفت دخترش ماشینی شده و نمیشود کمی ساکتتر باشد؟ گفتن این حرف مثل ریختن آب یخ روی سر چنژون بود.
از آنجا که چنژون حرفهای بود معمولا میتوانست لبخند بزند و به سادگی از چنین موضوعی بگذرد. اما در حال حاضر پسر و همسرش کنارش نشسته بودند و همین کار را دشوارتر از معمول میکرد. بنابراین همه عوامل دریافتند که چنژون تمایلی به صحبت با روانیینگ ندارد. این واقعا شروع ناخوشایندی بود.
به همین دلیل در تعاملات بعدی، بی هیچ طنز و جنب و جوشی و سرزندگی چنژون برای زنده کردن فضا، همه چیز سرد و سردتر شد. در خانواده لییوفنگ هم همسرش همه کاره بود. به این معنا که لییوفنگ صحبت نمیکرد، بلکه فقط مسئول اجرای دستورات بود. این عمه پیر تیز دهان واقعا جفت این عموی بزرگ بود، هرچند کاملا هماهنگ بودند و اصلا دوست داشتنی نبودند. بنابراین گروه فیلمبرداری واقعا احساس نگرانی کردند. در کل در این گروه احتمالا فقط بچهها ارزش فیلمبرداری داشتند.
بنابراین وقتی شنیدند که دختر روانیینگ با صدای شیرینی صحبت کرد، همه شروع به فیلمبرداری کردند. اگرچه طبق برنامه، پس از تفویض وظایف برپایی کمپ، زمان رفتن به جنگل برای یافتن سبزیجات و میوههای وحشی بود، اما تعامل طبیعی اهمیت بیشتری داشت. بنابراین عوامل، چوب ماهیگیری را که از قبل آماده کرده بودند، بیرون آوردند.
لییوفنگ و چنژون که دیدند گروه همسایهشان چطور چپ و راست ماهی میگیرند، متأثر شدند. بنابراین با اشتیاق وارد فعالیت ماهیگیری شدند.
اما بعد از گذشت 10 دقیقه آب دریاچه هنوز آرام و بیحرکت بود، با این حال، ژائویینگژنگ صورتی شروع به ایجاد عصبانیت از فرط بی حوصلگی کرد.
«ماهی کو؟ چرا ماهی نمیاد؟ بابا من ماهی میخوام ...»
البته که چنین فریادهایی باعث پراکندگی بیشتر ماهیها میشد. و باعث شد جنب و جوش روی چوبهای ماهیگیری کمتر شود. شوهر روانیینگ، ژائوچیپرینگ که رئیس کوچک یک بنگاه معاملات ماشین بود، معمولا در خانواده همانند یک لرد بزرگ رفتار میکرد. او قبلا هرگز این گونه شکنجه نشده بود. علاوه بر این، دوربینها در حال فیلمبرداری بودند، بنابراین با عصبانیت به دخترش گفت که ساکت باشد.
این کار وضعیت را بدتر کرد. عصبانیت ژائویینگ بلافاصله منفجر شد. گریه بلند او به قدری نافذ بود که تقریبا همه حیوانات زنده کنار دریاچه را ترساند.
او بعد از چند دقیقه هم ساکت نشد و برای نیم ساعت هر کسی که...
کتابهای تصادفی
