تولد دوباره یک سوپراستار
قسمت: 39
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل39 – آشوب خیابانی فیلمبرداری را آغاز میکند
این خبر که توتال سرگرمی قرارداد خود را با سوکوان فسخ کرده مانند بمبی در دنیای سرگرمی منفجر شد. مدیر سوکوان، لوژنآن کسی بود که سوکوان با خود به توتال سرگرمی آورده بود. بنابراین وقتی قرارداد سوکوان خاتمه یافت، لوژنآن نیز همزمان از توتال سرگرمی اخراج شد.
نه تنها این، بلکه توتال سرگرمی همزمان اعلام کرد به تمام روابط کاری خود باسوکوان خاتمه میدهد.
این به این معنا بود که تمام آثاری که توتال سرگرمی برای سوکوان به عنوان حامی مالی پذیرفته بود، یا نیاز به مذاکره مجدد با یک هنرمند جدید داشت، یا لغو میشد. اقدام عظیم توتال سرگرمی تأثیر عمیقی بر تصویر سوکوان گذاشت. مخصوصا که دلیل فسخ قرارداد مشخص نشده بود.
بنابراین صبح آن روز، تعداد زیادی از خبرنگاران آپارتمان طبقه اول لوژنآن را محاصره کردند. از آنجا که سوکوان در یک ویلای مستقل زندگی میکرد که یک عمارت بزرگ و دارای باغ بود. برای خبرنگاران دشوار بود بتوانند او را محصور کنند.
بنابراین لوژنآن در حالی که وحشتزده در اتاق نشیمن خود قدم میزد، تلفن میکرد.
«چه جهنمیه؟! آهکوان رئیس کیو دیوونه شده!؟ چطوره که من هیچ خبری نگرفتم؟! یا رئیس هونگ کاری کرده و مستقیما به توتال سرگرمی فشار آورده؟!»
طرف دیگر تلفن تنها سکوت بود.
«اگه اتفاقی افتاده خواهش میکنم به من خبر بده! اینطوری حداقل میتونم یه آمادگی عاطفی داشته باشم! دیوونهکنندهس، مدیر، من، باید اخبار رو از روزنامهها بفهمم!! فقط فنگهوا بهم خبر داد. حتی یه دلیل هم به من نگفت، فقط گفت شرکت به قرارداد پایبنده و خسارت قرارداد رو پرداخت میکنه و پول ظرف 3 روز واریز میشه! این یعنی همه چیز تنظیم شده و نمیشه برش گردوند!؟» لوژنآن در حالت شدید عصبانیت و وحشت به سر میبرد: «رابطه تو و رئیس کیو خوب نیست؟ چه اتفاقی افتاده؟»
سرانجام لوژنآن صدای سوکوان را از تلفن شنید. صدا هنوز خیلی آرام بود.
«برو "آشوب خیابانی" رو بررسی کن، ببین اونجا اتفاقی افتاده. خصوصا بررسی کن کسی تصادفی داشته.»
لوژنآن چنان سرخورده بود که نمیتوانست صدایش را سرکوب کند: «آشوب خیابانی!؟ الان هنوز وقت داری به آشوب خیابانی فکر کنی!؟ قرارداد مدیریت شما تموم شده و هیچ دلیلی هم براش ذکر نشده! تقریبا شبیه اینه که توی خیابون خفه بشی! همه منتظرند، ما باید فکری برای مقابله بکنیم.»
صدای سوکوان ناگهان سخت شد: «وقت من رو هدر نده. بهت گفتم برو بررسی کن، پس چکش کن! من باید واقعیت رو بدونم، همین الان برو! میخوام جوابت رو تا ظهر بشنوم.»
لوژنآن نمیتوانست عصبانیت خود را در چنین زمانی کنترل کند: «چی!؟ این همه خبرنگار رو چیکار کنم؟ به چه جهنمی فکر میکنم اینجا کورم! به چه جهنمی باید پیداش کنم؟»
سوکوان بیصبرانه صحبت کرد: «تو مدیر هستی یا من؟ حتی توی این کار هم من باید کمکت کنم؟»
لوژنآن در قلب خود قسم خورد «لعنتی!» اما این کلمه را قورت داد و گفت: «باشه، پس فقط میگم الان احساس خوبی نداری و توی خونه استراحت میکنی. اما نمیشه این وضعیت رو برای مدت طولانی حفظ کرد. باید برای فردا یه توضیح داشته باشیم، مهم نیست چی، امشب باید به من توضیح بدی تا بفهمم ...»
تلفن روی لوژنآن قطع شد. دیگر فرصتی برای پیگیری این کار نداشت. با حالت بدی صورتش را پاک کرد و دوباره سراغ تلفن رفت و تماسهای زیادی را آغاز کرد. سرانجام از گیاهخواری که مدیر امپراطور فیلم بود بالاتر نتوانست برود.
*******
از آن سو، سوکوان که در ویلای خود باقی مانده بود دوباره با تلفن کیوکیان تماس گرفت. درست م...
کتابهای تصادفی

