فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

تولد دوباره یک سوپراستار

قسمت: 33

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل33 بیمارستان دانشگاه

بعد از اینکه لین‌گونگ‌چنگ این حرف را شنید روی میز کوبید و بلند بلند خندید.

«ببین، تو نمی‌تونی یه پسر بی‌دقت داشته باشی. این جواب همون چیزیه که فکرش رو می‌کردم هاهاها.»

کیوشیائوهای متوجه شد او را دست می‌اندازند. او سرش را به اطراف چرخاند و پرسید: «چرا عمو میخنده؟»

کیوکیان نگاهی به لین‌گونگ‌چنگ انداخت: «اون برای تو خوشحاله. خواهر کوچولویی که دوستش داشت فرار کرد.»

خنده‌های لین‌گونگ‌چنگ بلافاصله در گلویش خفه شد. کیوشیائوهای چشمانش را کاملا باز کرد: «چرا آه؟»

بای‌لانگ سر کیوشیائوهای را بهم ریخت: «مؤدبانه نیست این رو بپرسی، باید عمو رو آروم کنی.»

«اوه.» کیوشیائوهای مطیعانه سرش را تکان داد: «ناراحت نباش عمو.» او پس از لحظه‌ای تأمل اضافه کرد: «بهرحال دخترا خیلی دردسرسازند.»

میز از خنده‌های وحشیانه همه از جمله کیوکیان منفجر شد.

کیوشیائوهای که احساس ناخوشایند دست انداخته شدن را داشت. از روی صندلی پائین رفت و به طرف بای‌لانگ رفت و خودش را به او چسباند. بای‌لانگ خنده‌اش را آرام کرد و کیوشیائوهای را روی زانوی خود نشاند و شروع به دلجویی از او کرد. کیوشیائوهای با فریاد تصمیم گرفت دیگر صحبت نکند.

با این حال مدت زیادی نگذشت و زمان بریدن کیک فرا رسید. وقتی کیک با شمع‌های روشن روی آن ظاهر شد، چشم‌های کیوشیائوهای روشن شد.

کیوکیان به یاد آورد باید پسرش را دلداری بدهد. برگشت و از او پرسید آیا می‌خواهد شمع‌ها را فوت کند. کیوشیائوهای سری تکان داد و بلافاصله جلو رفت. بای‌لانگ مجبور شد کمر او را نگه دارد تا از افتادن او روی میز جلوگیری کند.

پس از صدای "هو!" کیوشیائوهای در حالی که مأموریت خود را انجام داده بود، پوزخند زد. او برای تحسین کیوکیان به او نگریست.

این تصویر دقیقا همانند یک خانواده واقعی بود که با هم تولد را جشن می‌گیرند.

*******

پس از پایان جشن، زمان اتمام مهمانی نیز فرا رسید.

حوالی ساعت 8، 9 عصر بود که کیوشیائوهای با خستگی چشم‌هایش را مالش می‌داد. کیوکیان تأخیر نکرد و به همه گفت برای استراحت در خانه عجله کنند.

لین‌گونگ‌چنگ مدت‌ها بود ارهونگ را ندیده بود. او می‌خواست با آن‌ها همراه شود و با او به گفتگو بپردازد، بنابراین با کیوکیان و دیگران رفت.

با رفتن آن‌ها باشگاه خالی، بطور قابل توجهی ناگهان ساکت شد.

سوکوان که آنجا مانده بود یک لیوان شر+اب برای خودش ریخت. صندلی او جلوی پنجره‌های در طول کف بود. به چراغ‌هایی که فاصله کمی با آن‌ها داشتند نگاه می‌کرد و حالت چهره‌اش نامشخص بود.

«آه‌کیان خیلی تغییر کرده. من قبلا هیچ وقت اون رو این طوری ندیده بودم.»

در طرف دیگر، وانگ‌یون نیز فنجانی اسپریت برای خودش ریخت و آن را در دست چرخاند. «اما در سن ما احتمالا وقتش شده مستقر بشیم و یه خانواده داشته باشیم.»

«شاید.» سوکوان لبخند کم رنگی زد «بای‌لانگ برنامه‌ریز خوبیه. اون می‌تونه خیلی خوب کیوشیائوهای رو کنترل کنه.»

وانگ‌یون لحظه‌ای ساکت شد. به نظر می‌رسید او کاملا موافق نباشد، در پایان گفت: «مهم نیست چه چیزی برای اختصاص داشتن خوب باشه. آه‌کیان احتمالا می‌خواد تلاشش رو بکنه.»

سوکوان سرش را چرخاند تا به وانگ‌یون نگاه کند: «چطور میشه خودت رو وقف چیزی کنی که اون رو با پول خریدی؟» نگاهش خیلی سخت بود.

وانگ‌یون نگاهی به ظاهر بی‌نقص سوکوان از پهلو انداخت. نتوانست کاری بکند اما گفت: «خب، بهتر از اینه که امیدی نداشته باشی.»

قیافه سوکوان یخ زد. انگار از سخنان وانگ‌یون صدمه دیده است. دوباره سرش را برگرداند. بعد از لحظه‌ای سرانجام گفت: «منم نمیخوام این طوری بشه. اما آه‌یون، من مدت زیادیه دارم به سختی کار می‌کنم و نمی‌خوام آخرش هیچی نصیبم بشه.»

«اگه این طوره...» وانگ‌یون آهی کشید و گفت: «پس چرا هنوز ...»

سوکوان حرف وان‌یونگ را قطع کرد: «بااینحال آه‌کیان در حال حاضر قدرت و توانایی داره.» قیافه او فوق‌العاده دارای اعتماد ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب تولد دوباره یک سوپراستار را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی