فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

تولد دوباره یک سوپراستار

قسمت: 32

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل32 دو کارت ویزیت

اگر بای‌لانگ متوجه این توهین ظریف شده بود، دلیلی نداشت که کیوکیان متوجه آن نشده باشد. کیوکیان بلافاصله دست بای‌لانگ را گرفت و به شکل اغراق‌آمیزی به خود چسباند: «هی، رابطه ما رو تح+ریک نکنید، باشه؟ اینطوری امشب نمیتونم به اتاق خواب برم و خیلی رقت‌انگیز میشم.»

دو نفر با هم خندیدند. با این حال بای‌لانگ می‌توانست بگوید قصد سوکوان برای تحر+یک واقعی بود و شوخی نبود، پس سرزنش کیوکیان هم جعلی نبود.

2 نفر دیگر وانگ‌یون و لین‎گونگ‌‎‌چنگ نیز قادر بودند وضعیت را ببینند. رفتار سوکوان برای آن‌ها تعجب‌آور نبود اما با کنجکاوی بیشتری بای‌لانگ را نگاه می‌کردند.

پس از سرزنش توسط کیوکیان، سوکوان به آرامی شانه بالا انداخت: «حقیقت حقیقته، استراحت ما خیلی رشک برانگیزه و تو حتی نمیذاری درباره‌ش حرف بزنیم؟» چون او هویت "دوست قدیمی" را تصاحب می‌کرد، تمام کلماتی که نباید گفته می‌شدند به راحتی مورد بخشش قرار گرفتند.

کیوکیان با لبخندی مبهم بر لب نگاهی به سوکوان انداخت. او دست بای‌لانگ را گرفت، 10 انگشتش را در انگشتان او گره کرد و پشت دست او را بو+سید.

«چاره‌ای نیست اما به شما بچه‌ها اجازه میدم به ما حسادت کنید.»

سوکوان وانمود کرد با صدای بلند آه می‌کشد، انگار دیگر نمی‌تواند آن را تحمل کند: «نگاه کن، نچ نچ.»

به نظر می‌رسید همه چیز به دوستی برمی‌گردد انگار قبلا هیچ چیزی رخ نداده است.

وانگ‌یون که یک طرف نشسته بود به نظر می‌رسید در ذهن خود چیزی را تصدیق می‌کند. او کارت ویزیت خود را بیرون آورد تا موضوع را تغییر دهد.

«معرفی کامل نبود. من وانگ‎‌یون هستم، این کارت ویزیت منه. ملاقات با شما باعث افتخاره به هر چیزی نیاز داشتید می‌تونید با شماره روی کارت تماس بگیرید.»

معرفی و دادن کارت ویزیت چیز خاصی نبود، اما به نظر می‌رسید جمله بعدی وانگ‌یون درباره تماس با او در هر زمان تائید رابطه بای‌لانگ و کیوکیان بود. همچنین به نظر می‌رسید سعی می‌کند تأثیر رفتار قبلی سوکوان را از بین ببرد.

بای‌لانگ دوباره نگاهی به وانگ‌یون کرد و اتفاقا همان لحظه وانگ‌یون نگاهی سریع به کیوکیان انداخت و قیافه او را دید. بای‌لانگ نگاه خود را پائین انداخت گوئی چیزی ندیده و با تشکر کارت ویزیت را پذیرفت.

لین‌گونگ‌چنگ آن‌چه را که اتفاق افتاد دید و با عجله او هم کارت ویزیت خود را داد. طرز برخورد او هم تا حد زیادی دوستانه‌‌تر شد.

«اوه، کیوی بزرگ میگه تو با شیائوهوا کار می‌کنی. بعدا برای مراقبت از اون بهت دردسر می‌دم. اگه گل، میوه یا چیزی شبیه این رو روی میز اون دیدی باید بهم بگی.» بعد از دادن کارت ویزیت، تلفن همراه خود را بیرون آورد و پرسید: «شماره‌ت چنده؟ از خودم رو برات می‌فرستم که بتونی ذخیره‌ش کنی.»

این سرعت خودمانی شدن باعث شد بای‌لانگ کمی خشک شود. کیوکیان خندید و گفت: «بهش بده. اون آدم به دردبخوریه. صاحب یه شرکت امنیتیه. اگر به یه تعقیب‌کننده یا هکر بربخوری، می‌تونی روش حساب کنی.»

لین‌گونگ‌چنگ سرش را با قدرت تکان داد: «مشکلی نیست، مشکلی نیست، بیاید مراقب هم باشیم. اما کیوی پیر تو ارهونگ رو دنبال خودت داری. اون به زیبایی می‌تونه از خیلی چیزها مراقبت کنه. اون قبل از اینکه با شما آشنا بشه تو مرکز من آموزش دیده.»

بای‌لانگ شگفت‌زده شد. شماره خود را داد و با دقت به دو کارت ویزیت در دستش نگاه کرد.

یک نگاه و ناگهان قلبش پرش کرد.

روی کارت ویزیت لین‌گونگ‌چنگ کلمات " wei an security" با حروف بزرگ چاپ شده بود. بای‌لانگ او را به عنوان رهبر صنعتی که گفته می‌شد شماره 1 یا 2 بیزینس امنیت کشوری است، می‌شناخت. و عنوان لین‌گونگ‌چنگ رئیس بود. به نظر می‌رسید جمله "کبوتر با کبوتر باز با باز" دروغ نیست...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب تولد دوباره یک سوپراستار را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی