تولد دوباره یک سوپراستار
قسمت: 26
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل26 – مالک جدید
2 هفته بعد، اولین عکسهای رسمی "بیرون طلا و یشم" روی اینترنت قرار گرفت.
در عکسهای مستقل شخصیت اصلی لیکوانکینگ، بایلانگ لباس کار خیاطی به تن و نوار اندازهگیری به گردن داشت.
نگاهش پائین افتاده و لبخند سبکی بر لب داشت. نور روشنی از یک طرف به صورت او میتابید، اما این سایه باعث تضادی در طرف دیگر میشد. این اشاره به این موضوع داشت که زیر لبخند آرام شخصیت اصلی، احساسات آشفتهای پنهان است. این زاویه باعث شد دور کمر و گردن بایلانگ بسیار بلند و اغواکننده به نظر برسد. در ظاهر ظریف او هیچ نشانهای از احساسات وجود نداشت. این عجیب او را زیباتر و جذابتر جلوه میداد.
ژوکوان با موفقیت این تضادها را با کنار هم قرار دادن تصاویر با احساسات شدید آغشته کرده بود. از اینجا میشد سبک او را در 10 سال آینده مشاهده کرد. بنابراین در زیر دوربین ژوکوان، تصویر بایلانگ لایه لایه و پیچیده از گذشته شد.
هنگامی که تصاویر منتشر شدند، بلافاصله به یک بحث داغ میان طرفداران بایلانگ تبدیل شد. بیشتر طرفداران اظهار داشتند این کار را پسندیدهاند، با این حال عدهای نیز گفته بودند که ظاهر گرم و بیگناه قبلی بایلانگ را از دست دادهاند. خوشبختانه کسانی که نظر اولی را داشتند بیش از دومی بودند. بایلانگ حدس زد آگهی UNI نیز به زمینه سازی این تغییر کمک کرده است در غیر این صورت براساس زندگی گذشته، او به یاد داشت هنگام تلاش برای تغییر تصویر پس از "شرکا"با چه موانعی روبرو شده بود.
با این وجود بایلانگ این حقیقت را فراموش کرده بودکه پس از تولد دوباره گرچه بدن یک جوان 24 ساله را داشت، اما اعمال، لباس و روزمرگی او، جوانی را از دست داده بود. حتی در حادثه عکسهای سوپرمارکت، چهرهای که بایلانگ به همه نشان داده بود، لطافت آمیخته با بلوغ بود.
فنگهوا احتمالا تحتتأثیر این مسئله قرار گرفته بود. بنابراین وقتی بایلانگ در جلسات طرفداران یا در فعالیتهای تبلیغاتی شرکت میکرد، استایلی که برای او ترتیب میداد منعکس کننده اوضاع شخصی او بود، یعنی شخصی که زود بالغ شده و زیبا و معقول بود. این کار کمک زیادی به جمعبندی قدرت اولیه ادراک بایلانگ در "شرکا" داشت.
پس از 3 ماه، "طلا" تقریبا دوسوم فیلمبرداری خود را به اتمام رسانده بود. سرعت بسیار بالایی بود.
با این وجود بایلانگ تمام مدت با دقت موضوع بودجه را مشاهده کرده بود اما هنوز هیچ سرنخی پیدا نشده بود.
در مقابل، ژوکوان که در پنهان کردن چیزها تسلط نداشت، این اواخر بسیار سرحال بود.
بایلانگ احساس کرد این موضوع کمی عجیب است، بنابراین با استفاده از وقت استراحت نهار، سعی کرد با سئوال مسئله را دریابد.
«کارگردان ژو به نظر میرسه اخیرا روحیه خیلی خوبی دارید. اتفاق خوبی افتاده؟»
آن روز ژوکوان و کوییکیمینگ در اطراف جعبه بزرگ نهار بای بودند. بنابراین بایلانگ فرصت پیدا کرد تا این سئوال عادی را بپرسد.
ژوکوان و بایلانگ آن زمان به هم نزدیک شده بودند. او با استفاده از چوب خود سومین قطعه گوشت را که مارچوبه دور آن پیچیده شده بود برداشت و با آن دهان خود را پر کرد و با صدای بلند آن را جوید: «اتفاق خوب، هاها. در طول سال جدید من کمی مشکل داشتم اما انتظار نداشتم ناگهان کسی بالش زیر سر من رو وقتی خوابیدم پر کنه.[1] نمیتونم باور کنم ژائوی پیر و من واقعا با چنین چیزی روبرو شدیم. شانس ما باید خیلی خوب باشه.»
ژائوی پیر، دوست او و ژائوجینگزوان بود که رئیس یک شرکت نساجی بود و ژوکوان را به کشور دعوت کرده بود.
بایلانگ بلافاصله دست از غذا خوردن کشید. از آنجا که او از ژائوی پیر نام برده بود، قطعا ارتباطی با بودجه داشت.
او فکر نمیکرد سئوال غیر رسمی امروزش جواب بدهد. آیا این حادثهای بود که رخ داده بود؟
کوییکیمینگ نیز کنجکاو شد. او لبخندی زد و گفت: «کارگردان ژو، باید بعضی نکتهها رو به ما بگه تا ما هم خوشحال باشیم.»
پوست صورت ژوکوان از لبخند زیاد چروکیده شده بود. او با خوشنودی گفت: «اشکالی نداره حالا به شما بگم. همه چیز از قبل تنظیم شده و تغییر نمیکنه. بنابراین دیگه ترسی ندارم روی روحیه شما تو فیلمبرداری تأثیر بذاره.»
قلب بایلانگ جهید: «روی روحیه ما تأثیر بذاره؟» دیگر به این فکر نکرد که بقیه مشکوک میشوند و مستقیما پرسید: «ممکنه بودجه با مشکلی مواجه شده باشه؟»
غافلگیری روی چهره ژو...
کتابهای تصادفی

