تولد دوباره یک سوپراستار
قسمت: 23
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل23 – عکس فرودگاه
بایلانگ بعد از چند ثانیه فکر بالاخره دهانش را باز کرد: «در مورد تلفن دلیلش این بود-»
کیوکیان چشمانش را تنگ کرد: «جوابت اشتباهه. الان 2 تا گزینه وجود داره، 1- بذارید امتحانش کنیم. 2- تو نفرت انگیزی. پولت رو بردار و برو. از بین این 2تا کدوم رو انتخاب میکنی؟»
بایلانگ ساکت بود.
این روش ناگهانی و صریح بود. در عین حال هیچ جای ابهامی باقی نمیگذاشت.
کیوکیان به بایلانگ نزدیکتر شد.
«باید یادآوری کنم که فقط یه فرصت داری. اگر اشتباه انتخاب کنی، فرصت دیگهای وجود نداره.»
بایلانگ به چشمان کیوکیان نگاه کرد و هشدار او را دریافت. میخواست بی اختیار بخندد.
«اگه از من میخوای این طوری انتخاب کنم، چطور میتونم جواب دیگهای بدم؟»
بایلانگ با خود اعتراف کرد که فقط کیوکیان حدس زده تا حدی قلب او تحتتأثیر اوقات مشترکشان قرار گرفته است.
احتمالا به این دلیل که روزهای پس از تولد دوبارهاش، او بیش از حد تنها بود.
ناگهان به 10 سال پیش بازگشت، اگرچه افراد اطراف او آشنا به نظر میرسیدند اما آنها هم غریبه بودند. اتفاقاتی که در خانواده بای افتاده بود، قلب بایلانگ را به شدت آزار میداد.
بنابراین پس از دیدار با کیوکیان، احساسات خود را به او تحمیل کرد. فرقی نمیکرد این احساس دوستی باشد، شکرگذار بودن یا نوع دیگری از احساسات که نامی نداشت. سپس با افزودن گرمی و صمیمیت کیوشیائوهای، آن نوع گرما که قلب انسان را نرم میکند، بایلانگ فکر میکرد اگر روزهای او میتوانست این گونه ادامه یابد، خیلی خوب میشد.
به همین دلیل وقتی کیوکیان، کیوشیائوهای را برای سال جدید به خانه برد، آپارتمان سرد و خالی او را مجبور کرده بود بار دیگر با این واقعیت سرد و سخت روبرو شود.
یک زندگی آرام و گرم. همه اینها فقط یک توهم بود. مثل یک واحه در صحرا، این فقط یک سراب زیبا بود.
زیرا بایلانگ میدانست که سخنان یاگی فقط از روی عصبانیت یا عدم تمایل به پذیرش شرایط گفته نشده نبود. واقعیتی نیز در پس آن وجود داشت.
برای مثال کیوکیان زندگی گذشته او. در زندگی او شایعات زیادی وجود داشت، که همه مال ستارههای کوچک قبل از معروف شدن بودند.
زمان چرخه از یکی به دیگری سریع نبود، اما کم هم نبود. این الگو هر 1-2 سال یکبار رخ میداد.
در مورد ستارههایی که به خاطر کیوکیان به شهرت رسیده بودند، طرفداران ممکن است چیزی در این باره ندانند اما برای افراد داخل صنعت کاملا آشکار بود.
اینکه چرا کیوکیان این گونه بود، اگر دلیل آن، به گفته یاگی، واقعا سوکوان بود، پس بایلانگ نمیتوانست اطمینان داشته باشد.
اما در واقع این اهمیتی نداشت. نکته مهم این بود که بعد از 1-2 سال روابط آنها نیز باید از همین مسیر پیروی کرده و به پایان میرسید.
فقط تاریخ خودش را تکرار کرده بود.
بنابراین حدس کیوکیان بسیار دقیق بود.
لحظهای که بایلانگ تلفنش را خاموش کرده بود، واقعا در قلبش تصمیمی گرفته بود. او تصمیم گرفته بود که از این روزهای تنها بودن برای بازسازی دیوارهای قلبش استفاده کند.
از آنجا که او با کیوکیان فقط با هدف تشکر و سپاس همراه بود، پس از پایان یافتن زمان، نمیخواست فراموش کند با خودش چگونه باشد.
فقط اینکه هرگز فکر نمیکرد کیوکیان ناگهان چنین گزینهای به او بدهد...
این دقیقا مثل قرار دادن یک لیوان کوچک آب در مقابل کسی بود که مدتی قبل از آن، مش+روب خورده بود.
در مورد اینکه چه مدت او میتوانست به نوشیدن ادامه بدهد،...
کتابهای تصادفی


