تولد دوباره یک سوپراستار
قسمت: 20
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل20 – مارتینی
پس از پایان ضیافت مجلل، میهمانان توسط کارکنان هتل به سالن پذیرایی مجاور هدایت شدند.
اینجا یک زمین رقص بزرگ، کاناپهها و همچنین چندین بار وجود داشت. نور کم بود و با اضافه شدن DJ که موسیقی گاهی آهسته و گاهی سریع پخش میکرد، کل جو به یک کلوپ شبانه تبدیل شد.
چند جوان از این موضوع خوشحال شدند. آنها رسمیت قبلی را که شبیه عروسی بود رها کرده و وارد زمین رقص شدند تا مشغول جست و خیز شوند. بهرحال این مهمانی یک شرکت سرگرمی بود. اکثر کارمندان دارای شخصیتهایی منزوی و سرزنده بودند و همیشه در چالش بودند. از آنجایی که شرکت چنین مهمانی خوبی ترتیب داده بود، اگر اوقات خوبی نداشته باشی، ناامید کننده است.
بنابراین جو کل محل برگزاری به سرعت عالی شد.
چراغهای الکترونیکی قرمز، بنفش، آبی و سبز چشمک میزدند و موسیقی DJ نیز سریعتر و دیوانهوارتر میشد، باس قوی بود و ضرب آهنگ موسیقی باعث ضربی شبیه ضرب کف دست در گوش میشد. تعداد بیشتری از مردم وارد زمین رقص شدند و آنجا شلوغ شد. به غیر از کارمندان، تعداد معدودی هنرمند نیز وجود داشتند که نتوانستند غریزه خود را کنترل کنند و تصمیم گرفتند تصاویر خود را برای آن شب به باد دهند.
بایلانگ به این سرگرمی ملحق نشد. فکر میکرد بیش از 30 سال از سن قلب او گذشته و چنین فعالیتهای دیوانهواری فقط باعث ایجاد خستگی برایش خواهد شد.
خیلی زود روی کاناپهای نشست و موقعیت راحتی پیدا کرد. او یک لیوان آبمیوه سفارش داد و به تماشای زمین رقص پرجنب و جوش مشغول شد. در مورد رونگزیکی، او مانند یک گل دیواری کنار بایلانگ نشسته بود. بعد از اینکه بایلانگ با کنجکاوی پرسید چرا او به این سرگرمی ملحق نشده، رونگزیکی به صراحت پاسخ داد ممکن است روی زمین بیفتد، بنابراین بایلانگ دیگر سئوالی نکرد.
با این حال هر 2 مورد توجه بودند. بعد از اینکه تبلیغات UNI کل خیابانها را پر کرد، این 2 نفر به دو تا از ستارههای تحسین برانگیز شرکت تبدیل شدند. بسیاری از هنرمندان میخواستند آنها را بشناسند و مطمئنا چنین فرصتی را از دست نمیدادند. پس از نشستن، همکارانی که میخواستند سلام کنند جلو آمدند و بایلانگ و رونگزیکی نیز خسته نشده بودند.
همان نوع صحنه در سوی دیگر سالن نیز دیده میشد.
و این یکی خیلی بزرگتر بود.
امپراطور فیلم، سوکوان و رئیس بزرگ توتال سرگرمی، کیوکیان به شکلی عادی نشسته بودند. هر از چندگاهی چند جمله رد و بدل میکردند و ناظران دقیقا میتوانستند این را دریابند که آنها احتمالا آشنایان قدیمی بودند. در غیر این صورت سوکوان که پس از پیوستن به توتال سرگرمی بیشتر وقت خود را در خارج از کشور گذرانده بود، چطور میتوانست رئیس را خیلی خوب بشناسد؟
سوکوان که معمولا از صحبت با مردم درباره زندگی شخصی خود بیزار بود، آن شب به شکلی غیرمعمول در حال و هوای خوبی بود. هنگامی که مردم از او درباره زندگی خارج از کشور میپرسیدند، بدش نمیآمد چند جمله پاسخ دهد. مطمئنا مردم جرئت داشتند تنها سئوالات مؤدبانهای از او بپرسند، حتی اگر آنها مدیریت سطح بالایی داشتند، هنگامی که از چشمان عمیق و مغناطیسی سوکوان نگاهی خیره و یک نیمه لبخند دریافت میکردند، احساس میکردند که سرشان در حال گیج رفتن است.
تنها کسی که تحت تأثیر قرار نگرفته بود، رئیس بزرگ کیوکیان بود.
طبق معمول او هنوز پیراهن چاپ گل و روی آن کت و شلوار مشکی پوشیده بود. چند دکمه اول پیراهن را نبسته و پوست برنزهاش به رنگ گندم و زنجیر طلای گردنش خود را نشان میدادند. او با تنبلی به صندلی خود که کنار امپراطور فیلم فوق خوش تیپ بود تکیه داده، اما جذابیت او در کنار جذابیت سوکوان از بین نمیرفت.
وقتی کیوکیان نشست، مارتینی سفارش داد، و در حالی که به صحبتهای اطرافیان گوش میداد با تنبلی به زمین رقص نگاه میکرد.
بسیار غیرمعمول به نظر میرسید اما کیوکیان میدانست تنها از این زاویه میتواند مستقیما گوشهای را که بایلانگ نشسته بود، ببیند. گرچه خیلی دور بود اما چیزی مانع بینایی او نمیشد.
کیوکیان توانست توقف یاگی را برای حرف زدن با بایلانگ ببیند. و دید زمانی که حرف میزد به او نگاه میکرد.
کیوکیان چشمهایش را ریز کرد. قیافه او هنگامی که دید بایلانگ یاگی را تا آن سوی راه تعقیب کرد، نلرزید. با این حال خیلی سریع دوباره به او نگاه...
کتابهای تصادفی

