فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

تولد دوباره یک سوپراستار

قسمت: 8

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل8 تماس بی­پاسخ

وقتی آن‌ها محل فیلمبرداری را ترک کردند، ساعت 10 شب بود.

از زمان برنامه­ریزی شده برای فیلمبرداری گذشته بود. اما از آنجا که نتیجه آن ارزشش را داشت، همگی خستگی خود را تحمل کردند.

هونگ‌هونگ ماشین را آورد تا او را سوار کند: «من همه چیز رو منتقل کردم. فردا محل اجاره قدیمی شما رو پس میدم.»

بعدازظهر در حالی که بای‌لانگ مشغول کار بود، هونگ‌هونگ کلید خانه‌اش را از او خواسته و بدون تأخیر به او کمک کرد تا به مکان جدید نقل مکان کند.

بای‌لانگ که در صندلی عقب نشسته بود گفت: «همه چیز؟ حتی چیزای داخل یخچال؟»

هونگ‌هونگ فرمان را چرخاند و پاسخ داد: «بله، کار دیگه­ای هم هست که انجام بدم؟»

«نه» بای‌لانگ فکری کرد و گفت: «گرسنه­ای؟ شام میخوری؟»

از آنجا که اولین روز کار دستیار جدید بود، این رئیس کوچک باید او را برای خوردن غذا بیرون می­برد.

هونگ‌هونگ قبل از جواب «باشه» یک مکث طولانی کرد.

به نظر می­رسید واقعا تمایلی ندارد اما چون در آینده نیاز به همکاری مشترک داشتند، موافقت کرد.

بای‌لانگ لبخند کوچکی زد. با این حال گفت او را به خانه جدیدی که کیوکیان به او داده بود ببرد.

اتاق نشیمن که قبلا سرد و مجلل بود حالا پر از جعبه شده بود. بای‌لانگ خوش­شانس بود که آپارتمان قدیمی‌اش مبله بود، اگر مجبور بود تمام مبلمان را به آنجا منتقل کند واقعا دچار دردسر بزرگی می‌شد.

از هونگ‌هونگ خواست بنشیند و به سراغ یخچال رفت، تا تائید کند آیا او واقعا همه چیز را منتقل کرده یا نه؟

بعد از 10 دقیقه با دو کاسه نودل تخم‌مرغی با سوپ گوجه­فرنگی داغ از آشپزخانه بیرون آمد. بخارمعطری از آبگوشت طلایی بلند می­شد. یک گل تخم‌مرغی و چند تکه گوجه­فرنگی روی آن قرار داشت. به نظر سبک و خوشمزه می­رسید.

بای‌لانگ کاسه را گذاشت و مهمانش را صدا زد: «این فقط سوپ نودله. ببینید ازش خوشتون میاد؟»

قیافه هونگ‌هونگ کمی عجیب بود. از زمانی که بای‌لانگ در آشپزخانه مشغول شده بود، هیچ نظری نداده بود. یک جفت چاپ استیک برداشت و فورا شروع به خوردن کرد. صدای [سو-سو-سو] هورت کشیدن در اتاق پیچید. بای‌لانگ در دل احساس رضایت کرد و به آرامی شروع به خوردن غذای خودش نمود.

در زندگی گذشته چند ماه قبل از مرگ از مشکل قلبی خودش اطلاع پیدا کرده بود. تأثیر آن، آن زمان بر بای‌لانگ کاملا سخت بود. به دلیل توافق با کانگ‌ژیان بر سر بیرون آمدن از خفا، زندگی خود را از دست داده بود. او مدت زیادی در جهان نمانده بود که بتواند آن را بیرون بکشد.[1]

حالا به فکر مراقبت از خودش افتاده بود. دکتر به او گفته بود به یک سبک زندگی منظم و رژیم غذایی سالم نیاز دارد. بای‌لانگ مدتی را صرف تحقیق در این باره کرده بود. اتفاقا در برنامه آشپزی دو سال قبل، فرصتی پیدا کرده بود تا غذاهای زیادی را از ستاره­ها ببیند و یاد بگیرد. برای رسیدن به یک اثر خوب در نمایش، مدت زمان زیادی را صرف تحقیق درمورد پخت و پز و دستورالعمل­ها کرده بود.

همان طور که بیشتر و بیشتر آشپزی می­کرد، علاقه‌اش به آن افزایش می­یافت. بعد از تولد دوباره، دوست نداشت چیزهایی را که بیرون پخته شده بود را بخورد. دوست داشت خودش مواد تازه تهیه کرده و آن‌ها را درست کند. این بیشتر برای ذائقه مناسب بود و همچنین سالم­تر به نظر می­رسید.

امشب وقتی از هونگ‌هونگ برای شام دعوت کرده بود، تصورات مبهمی از جمع­آوری دوستان خود پیدا کرد، اما انتظار زیادی نداشت.

بعد از فیلمبرداری امروز، گرچه شاید بدن او با یک برند تجاری پیوند خورده بود اما هنوز خودش بود. با گذشت زمان، اگر قرار بود دوست شوند، پس دوست باقی می‌ماندند. بعد از فیلمبرداری احساس می­کرد واقعا می‌تواند با آرامش و روشی بازتر در مورد مسائل فکر کند.

موقع شام، از فرصت استفاده کرد و به هونگ‌هونگ یک معرفی از خود ارائه داد. او درباره برنامه­ها و تماس‌هایی که شیائویانگ برای او برنامه­ریزی کرده بود گفت و با مال هونگ‌هونگ مقایسه کرد. بهرحال این تغییر ناگهانی رخ داده بود.

همان موقع هونگ‌هونگ گفت در حین فیلمبرداری تلفن بای‌لانگ چند بار زنگ خورده است.

حدود نصف آن‌ها شیائویانگ بودند. هونگ‌هونگ مستقیما به آن‌ها جواب داده بود. و گفت غیر ممکن است شیائویانگ مجددا تماس بگیرد تا دوباره درباره شغل خود شلوغ کند. در مورد اینکه چرا و چگونه بای‌لانگ به قیافه آرام هونگ‌هونگ نگاه کرد و تصمیم گرفت بهتر است دلیل آن را نپرسد.

در حالی که هنوز رشته­ها به نیمه هم نرسیده بودند، کیوکیان در را باز کرد و وارد شد.

وقتی دید دو نفر آنجا نشسته و نودل داغ می­خورند، کاملا حسود شد.

به اتاق ناهارخوری آ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب تولد دوباره یک سوپراستار را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی