تولد دوباره یک سوپراستار
قسمت: 1
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱
«دارم بهت میگم من نبودم، دیگه به خودت بستگی داره که باورش کنی یا نه.»
صدای مرد، آرام و خشدار بود و احساس عجیبی با خودش داشت.
بای لانگ هیچ وقت نتوانست آن صدا را دوست داشته باشد. اما الان چیزی که باعث میشد دست و پاهایش سردتر شود، معنی پشت آن کلمات بود.
«اگه کار تو نیست پس کار کیه؟» بای لانگ در گلویش احساس خشکی میکرد...
«داری از من میپرسی؟» مرد وقتی ظاهر ناراحت بای لانگ را دید صدایش با خنده پر شد. «نباید اینو از خودت بپرسی؟»
بای لانگ احساس میکرد انگار یکی به سرش ضربه زده است. بدون اختیار قدمی به عقب برداشت.
مرد بلند قد با ابهت رو به رویش خم شد و کنترل تلویزیون روی میز را برداشت. صدایی آمد و تلویزیون که تقریبا نیمی از دیوار را گرفته بود روشن شد.
افکار بای لانگ همچنان در بین احساسات بی نظم زیای غرق شده بود ولی صدای شبکه خبر به طرز دردناکی وارد گوش هایش شد.
«در رابطه با نشست خبری کمی پیش، شین لینگ لینگ نیز ۱۰ دقیقه پیش وبسایت خود را آپدیت کرد تا به صورت عمومی برای تمامی رسانه ها خبر نامزدی خود و کانگ ژیان را تایید کند...»
بای لانگ سرش را بالا آورد و با ناباوری به صفحه ی تلویزیون خیره شد. تلویزیون یک کنفرانس مطبوعاتی را نشان میداد. نور فلش دوربین ها بدون توقف چشمک میزدند و بدون هیچ اشتباهی صورت آشنای کانگ ژیان را با کیفیت بالایی به نمایش می گذاشتند. روی صورت کانگ ژیان یک لبخند درخشان بود.
«...شینگ لینگ لینگ از آرزوهای خوب همه برای خودشون سپاسگذاره، همین طور امیدواره که بقیه به حمایت کردن از کانگ ژیان ادامه بدهند. راه کانگ ژیان برای رسیدن به شهرت کار آسونی نبود و اون بهمون نشون داده که مردی صادق و بی ریاست که قلب مهربونی داره و آرومه. همچنین برای تمام کسایی که شایعه های بی اساسی رو درباره ی آنتی ناتالیست بودن و در رابطه با بودن کانگ ژیان با بای لانگ پخش کرده بودند تا بتونند کانگ ژیان رو متوقف کنند عمیقا احساس تاسف عمیقی کرده. چرا که اون و کانگ ژیان برای دو سال با همدیگه داخل یه رابطه بودن و هیچ مشکل بخصوصی هم با موضوع تشکل خانواده و زندگی سعادت مندانه ی بشر نداشتن و ندارن...»
بعد از شنیدن این حرف ها تمام بدن بای لانگ به لرزش درآمد، «حالا این دو نفر تصمیم گرفتند که با هم تشکیل یه خونواده بدند و بچه هایی رو مثل تمام انسان های نرمال به این دنیا بیارن. برای عروسی هم با توجه به اینکه کانگ ژیان در چند ماه آینده فیلمبرداری جدید ترین شاهکار هنری کارگردان گوی شان ٬٬در کوهستان باران خواهد آمد٬٬ رو شروع میکنه، برنامه دارن یه عروسی ساده با شین لینگ لینگ در خارج از کشور داشته باشن. اینکه آرزوی موفقیت دوستان و خانواده هاشون رو داشته باشند، بیشترین خواسته شونه. اون بار دیگه از همه کسایی که ازشون حمایت میکردند تشکر میکنه...»
صدای شبکه ی خبر کاملا واضح و بدون خش بود. هر کلمه مثل چاقویی بود که قلب بای لانگ را می شکافت. بای لانگ ناگهان احساس کرد نمی تواند نفس بکش. با توجه به اینکه برای یک هفته نتوانسته بود بخوابد، تصویر جلوی چشمش به یکباره سیاه شد. درد وحشتناکی سمت چپ قفسه ی سینه اش را چنگ زد و لباسش بین انگشتانش چروک شد.
مرد مقابلش شوکه به نظر میرسید. یک قدم به اون نزدیک تر شد. معمولا بای لانگ عقب میکشید اما این بار این توان را در خودش پیدا نکرد. فقط می توانست با درد خم شود. در گوشش کلمات ٬٬عروسی٬٬، ٬٬بچه به دنیا آوردن٬٬ و کلماتی همانند آن پی در پی پخش میشد.
درد درون قفسه ی سینه اش بدتر و بدتر میشد. خیلی دردناک بود، طوری که عرق سردی روی پوستش نشست و اشک از چشمانش جاری شد.
اخرین چیزی که متوجه آن شد صدایی بود که در حالت عادی از آن خوشش نمی آمد در حالی که پر از سردرگمی فریاد میزد:
«بای لانگ!!!!؟؟»
******
درد وحشتناکی که حس میکرد، باعث شد تا بریده بریده نفس بکشد و بعد بار دیگر از یک کابوس وحشتناک بیدار شد. وقتی چشم هایش را باز کرد، صدای نفس های بریده بریده ی دردناکش را توی اتاق ساکت میشنید.
بای لانگ روی تخت دراز کشید و با نگاهی مسخ شده به سقف سفیدرنگی که با نور چراغ خیابان که از پنجره به درون می تابید روشن شده بود خیره شد و به صدای قلب خودش که به شدت میکوبید گوش داد:
«دوپ، دوپ، دوپ»
انگار هر ثانیه نزدیک بود از کار بیوفتد. مدت زیادی طول کشید و بالاخره ضربان قلبش آرام شد و توانست دستی به صورتش بکشد و از جایش بلند شود تا مقداری آب بنوشد. کنار تختش یک قمقمه آب گرم قرار داشت. در چند روز گذشته سعی کرده بود قبل از رفتن به تخت، یکی برای خودش آماده کند.
فقط بعد از اینکه مایع گرم از گلویش پایین رفت توانست از کابوس تکراری که هر شب آن ...
کتابهای تصادفی
