فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

وانپیس: ایس

قسمت: 5

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر دوم

بخش1

جریان‌های عمیق دریایی، پدیده‌ای عجیب هستند. گفته می‌شود آبی که به ردلاین برخورد می‌کند و به کف دریا می‌رود، دوهزار سال طول می‌کشد تا به کف برسد و به سطح دریا بازگردد. هیولاها، نفرین‌ها، روح مردگان... عمر دریا از طول عمر به‌وجودآمدن انسان، کشور یا هر تمدن دیگر بشری بیشتر است و این موضوعی ترسناک است.

پس از عبور از غار کف دریا در نزدیکی جزیره‌ی فیشمن‌ها، می‌شد به نیمه‌ی دوم جهان رسید.

بعد از آن غار، فشار افزایش می‌یابد تا شما را به سطح دریا برساند؛ از بی‌انتهاترین اعماق تا جایی که نور بر آن می‌بارد. در بالاتر از عمق هزار متری، آب دچار تحول بزرگی می‌شود؛ جایی که دما افزایش می‌یابد و نور خورشید به درون آب نفوذ می‌کند و وقتی دریانوردان از لایه‌های ضخیم آب، نور خورشید را می‌بینند، متوجه می‌شوند که درحال آزادشدن از قفس سکوت و فشار مرگبار آب هستند.

و این اتفاق، احساساتی را به‌وجود می‌آورد که اول از همه، آنها را به ماجراجویی در دریا سوق می‌دهد. احساس اول ترس است، ترس از ناشناخته‌ها به‌همراه نشاط و شادی غیرقابل‌اندازه‌گیری و توصیف‌ناپذیر و این نوری است که به شین‌سکای ختم می‌شود.

اکثر دزدان دریایی که از شکست هفتاد درصدی جزیره‌ی فیشمن‌ها جان سالم به‌در می‌برند، بعد از رسیدن به شین‌سکای فریاد می‌زنند: «من نمی‌خوام که بمیرم، بیاید به بهشت برگردیم!»

پرچم از یک جمجمه‌ی آتشین که بر روی خال دل قرار گرفته بود تشکیل شده بود و قطعه‌ی اسپادیل، از ده‌هزار متر زیر دریا از کنار ردلاین مسیر خود را طی می‌کرد.

«من می‌خوام جلبک‌دریایی سرخ‌شده، تارت جلبک‌دریایی و... بخورم.»

«شما بچه‌ها مگه مرد نیستین؟»

ایس از اینکه اعضای خدمه چه‌قدر به‌خاطر کافه‌ی پری دریایی و دخترانش مست شده بودند کلافه شده بود.

«کاپیتان ایس شما اون‌جا نبودی، پس نمی‌دونی چه‌قدر محشر بود. صدای آواز پری‌ها، غذاهای خوشمزه‌شون و...»

«از کوتاتسو یاد بگیرید.»

«گرررر... میو.»

به کوتاتسو یک ماهی داده شده بود و کوتاتسو آن را تا استخوان‌هایش خورده بود.

«به‌هرحال، این آتیشی که داره خورشت رو می‌پزه از کجا اومده؟»

«همه‌ی اینا به‌خاطر توئه کاپیتان، ازت ممنونیم.»

یک قابلمه‌ی بزرگ چدنی در وسط سالن غذاخوری قطعه‌ی اسپادیل قرار داشت.

هیزم یک منبع باارزش برای کشتی بود و همچنین یک خطر احتمالی آتش‌سوزی، پس باید در کشتی بسیار مراقب هیزم می‌بودید، اما در دزدان دریایی اسپید، وضعیت متفاوت بود. با داشتن کاپیتانی با میوه‌ی شعله‌شعله، مطمئناً تنظیم آتش برای پخت‌وپز برایشان آسان می‌شد.

«برام مهم نیست که شبیه غذای گربه‌ست، همین ‌که یه غذای گرم وسط دریا داریم خودش نعمته...»

«ایس، اینی که گفتی تعریف نبود.»

درحالی‌که بانشی ملاقه‌ی آهنی‌اش را به‌طور تهدیدآمیزی نگه داشته بود، ایس از او معذرت خواست و بقیه‌ی خدمه هم به خوردن غذایشان برگشتند و به دروغ، درباره‌ی خوشمزه‌بودنش با یکدیگر صحبت کردند.

دیس آرام زمزمه کرد: «بیا برگردیم به موضوع قبلیمون ایس.»

«موضوع قبلی چی بود مگه؟»

«داشتم می‌پرسیدم تو مطمئنی که می‌خوای اونها رو ببینی...»

دیس قبل از اینکه بتواند حرفش را تمام کند، دیده‌بان کشتی وارد سالن غذاخوری شد.

«کاپیتان، کشتی دشمن!»

«بااااشه.»

ایس به‌گونه‌ای روی پاهایش پرید که انگار امیدوار بود این اتفاق بیفتد و بقیه‌ی اعضای خدمه هم به‌سرعت غذایشان را خوردند تا وعده‌ی غذایی را از دست ندهند.

«گوش کنید بچه‌ها! بقیه چیزها رو فراموش کنید، هدف اصلیمون پیداکردن یه آشپز برای خدمه‌مون هستش!»

«آرررره!»

خدمه با تشویق کاپیتان حرکت کردند.

در دوردست‌ها، رعدوبرق بر جزیره‌ای می‌بارید.

هنوز ظهر بود، اما به‌خاطر ابرهای زیاد، هوا تاریک شده بود. شین‌سکای حتی نسبت به گرندلاین هم فراتر از غیرعادی بود. سنگ‌های آتشفشانی از آسمان می‌باریدند و طوفان‌ها چندین برابر مخرب‌تر بودند؛ کشتیرانی در این‌جا می‌توانست جان شما را بگیرد.

«بهمون یه استراحتی بدین... ما فقط می‌خواستیم از این‌جا بزنیم بیرون.»

این صدای ناله‌ی مردی بود که کلاه کاپیتانی بر سر داشت و جلوی ایس به زمین افتاده بود.

دیس به‌جای کاپیتان پرسید: «یعنی شما به خودتون زحمت ندادین که به پرچم کشتی ما نگاه کنین؟ یعنی نفهمیدین که به دزدان دریایی اسپید حمله کردین؟»

«ما نمی‌دونستیم، ما فقط می‌خواستیم کشتی‌تون رو بگیریم.»

جمجمه به عرشه برگشت و گفت: «کاپیتان ایس، اونها هیچ‌چیزی نداشتن. نگه‌داشتنشون بیهوده‌ست.»

ایس غر زد: «خب، غیرمنتظره نیست که یه کشتی دزدای دریایی توی شین‌سکای هیچی نداشته باشه و کلاً خالی باشه.» و به‌نظر می‌رسید که او آشپز خود را هم پیدا نکرده است.

«این کشتی داره نابود می‌شه، جای تعجب داره که هنوز شناوره و حتی ضایعات چوبی هم ازش در نمیاد.»

از زمان ورود به شین‌سکای، این سومین‌بار بود که به دزدان دریایی اسپید حمله می‌شد، اما بنا‌به‌دلایلی، همه‌ی آنها قبل از شروع جنگ به فنا می‌رفتند.

«ما فقط می‌خواستیم کشتی‌تون رو بگیریم تا فرار کنیم و به بهشت برگردیم. حرفمونو باور کنید!»

همه‌ی آنها می‌خواستند به بهشت، نیمه‌ی اول گرندلاین، برگردند؛ جایی که در آن زنده‌ماندن خیلی راحت‌تر از این‌جا بود.

ایس دستش را به شکل یک تفنگ درآورد و گفت: «باشه باشه، به‌اندازه کافی ازتون شنیدم، دیگه هیچ فایده‌ای برای من ندارید.»

«هی رفیق منظورت چیه؟ ما می‌تونیم زیردست‌های تو باشیم. لطفاً بذار روی کشتی تو بمونیم و به حرف ما گوش کن و برگرد. شین‌سکای فوق‌العاده خطرناکه. شما حتی نمی‌دونید...»

گلوله‌ی آتشی از انگشت ایس شلیک شد و پرچم و کشتی آنها را سوزاند. ایس گفت: «شرمنده، من علاقه‌ای به پرچمتون ندارم.»

و دستور عقب‌نشینی داد.

دیس زمزمه کرد: «ظاهراً همچین چیزی توی شین‌سکای عادی و طبیعیه.»

«این همون قانون قوی‌ترینه که میگه قوی‌ترین حکومت می‌کنه و ضعیفی که مقاومت می‌کنه و همه‌چیزش رو از دست می‌ده، باید فرار کنه.»

«به‌نظر همین‌طوره.»

«برگردیم به موضوعی که داشتیم درباره‌اش صحبت می‌کردیم. ایس تو واقعاً می‌خوای با چهار یونکو ملاقات کنی؟»

«من تا حالا درباره‌ی همچین چیزی باهات شوخی کردم؟»

«آخه الان خیلی زوده، منظورم اینه که، بحث سر شنکس موقرمزه...»

نام شنکس موقرمز عملاً با عصر بزرگ دزدان دریایی پیوند خورده بود. مردم دائماً درباره‌ی دوئل‌های او با میهاک چشم‌شاهینی، بهترین شمشیرزن جهان، صحبت می‌کردند. با اینکه او یک دستش را از دست داده بود، اما در کنار ادوارد نیوگیت (وایت‌بیرد)، شارلوت لین‌لین (بیگ‌مام) و کایدو (پادشاه جانوران)، جزو چهار یونکو بود.

«منابع دولتی درمورد شنکس این‌طوری میگن که...»

«اگر موقرمز را عصبانی کنید، او وحشتناک خواهد شد.»

با توجه به آن نوشته‌ها، اگر قوانین وایت‌بیرد را می‌شکستید او ترسناک می‌شد، اگر حال‌وحوصله‌ی بیگ‌مام را خراب می‌کردید او ترسناک می‌شد و وجود کایدو هم که خود به‌اندازه‌ی کافی ترسناک بود. با این‌حال معلوم نبود که چه‌کسی توانسته این اطلاعات را جمع کند.

«من شایعاتی شنیدم که می‌گن موقرمز جزو خدمه‌ی پادشاه دزدای دریایی بوده...»

در همان زمان هم وایت‌بیرد و بیگ‌مام دزدان دریایی قدرتمندی بودند که از نسل بعد آنها، کایدو و موقرمز پا به عرصه گذاشتند.

شنکس یک دریانورد در کشتی گل دی راجر، ارو جکسون، بود و زیرنظر مستقیم پادشاه دزدان دریایی خدمت می‌کرد.

ایس گفت: «داستانی وجود داره که برمی‌گرده به زمانی که شنکس هنوز دست خودش رو از دست نداده بود و توی دریای شرقی بود...»

شنکس جوان مدتی را در روستای کوچکی گذراند و یک روز با راهزنی درگیر شد و راهزن او را مسخره کرد و گفت که دزدان دریایی یک مشت آشغال هستند و نوشیدنی‌اش را روی سر شنکس موقرمز ریخت.

«دیس، به‌نظرت شنکس چیکار کرد؟»

«شرط می‌بندم اون راهزن دیگه زنده نیست.»

«نه، تو اشتباه می‌کنی. موقرمز فقط خندید و از اون راهزن عذرخواهی کرد.»

«جدی میگی؟»

ولی این پایان ماجرا نبود. پسری از دهکده که با شنکس رفیق شده بود، توسط راهزنان دزدیده شد. آن بچه آرزوی دزددریایی‌شدن داشت و دیدن صحنه‌ی تحقیر شنکس او را عصبانی کرده بود، به‌خاطر همین برای جنگ با راهزنان رفت.

وقتی موقرمز شنید که راهزنان آن بچه را ربوده‌اند و به او آسیب رسانده‌اند، با خدمه‌اش آن راهزنان را نابود کرد و به آنها گفت: «شما می‌تونید روی من نوشیدنی بریزید، غذا بریزید یا حتی تف کنید. من به همه‌ی اینها می‌خندم، اما مهم نیست که دلیل خوبی دارید یا نه، کسی نمی‌تونه به رفیقای من آسیبی بزنه.»

«رئیس، تو این داستان رو از کجا شنیدی؟ من که تا حالا به گوشم نخورده.»

«نکنه تو قبلاً موقرمز رو ملاقات کردی؟»

دیس اهل دریای شرقی بود و در آن‌جا با ایس ملاقات کرده بود، اما این‌ همه‌چیز نبود؛ پدر ایس کسی نبود جز پادشاه دزدان دریایی، گل دی راجر و تنها کسی که بین خدمه از این موضوع خبر داشت، دیس بود. اگر موقرمز عضو خدمه‌ی افسانه‌ای راجر بوده باشد، پس درواقع ایس پیوندی با کاپیتان سابق شنکس داشت.

ایس سرش را تکان داد و گفت: «نه، من هیچ‌وقت موقرمز رو ندیدم، ولی می‌خوام ببینمش. از اون گذشته، من هیچ علاقه‌ای به راجر ندارم. شنکس توی عصر بزرگ دزدای دریایی، جزو خدمه‌ی بزرگ‌ترین دزد دریایی بوده و راهش رو برای رسیدن به عنوان یکی از چهار یونکو پیدا کرده. من می‌خوام بدونم که چه چیزی باعث شده موقرمز به‌سمت این مسیر کشیده بشه.»

شاید ایس می‌توانست چیزی در موردش کشف کند. چیزی که باعث شود پرچم خدمه‌ی خودش را بالای جزیره‌ی فیشمن‌ها نصب کند؛ جایی که همه‌ی دزدان دریایی‌ و دریانوردها از آن‌جا می‌گذشتند.

«من می‌دونم که تو بدون فکر این حرف‌ها رو نمی‌زنی، ولی ما داریم راجع‌به یه یونکو حرف می‌زنیم. ملاقات رودررو با اون تقریباً غیرممکنه.»

هر چیزی در شین‌سکای نسبت به قبل متفاوت بود.

اولین چیز، آمار و ارقام بود. وایت‌بیرد پدر بیش از ده فرمانده بود و خدمه‌ای داشت که زیرنظر شخص وایت‌بیرد بودند و خود این نیرو شامل هزار نیروی جنگی می‌شد، اما علاوه بر آن، ده‌ها خدمه‌ی وابسته به وایت‌بیرد نیز بودند که نیرویی انسانی با بیش از ده‌هزار نفر ایجاد می‌کردند و دارایی‌ها و سرزمین بزرگی داشتند و تجارتی که بین قلمروهای او بود، باعث شده بود این ناوگان سرپا بماند.

کار از طریق راه‌های قانونی مثل تبادل، کار در بندر و فروشگاه‌های موادغذایی و آشامیدنی، کازینوها، قمارخانه‌ها و تجارت‌های نمایشی، از برقراری امنیت گرفته تا قاچاق اسلحه یا حتی اعزام مزدور برای جنگ‌های دوردست و هر نوع فعالیت اقتصادی در منطقه‌ی یونکو، با بودجه و پول او ارتباط مستقیم داشت. فقط محافظت از کسی با استفاده از پرچم یونکو، ممکن بود بیش از صدها میلیون بری هزینه داشته باشد.

اولین کاری که هر دزد دریایی بعد از واردشدن به شین‌سکای انجام می‌داد، ادای احترام و به‌خدمت‌ یکی از این چهار یونکو درآمدن بود و پس از آن، فرد به عضویت گروه آن یونکو درمی‌آمد و معمولاً امنیت پیدا می‌کرد.

«ایس، ما درحال‌حاضر نمی‌خوایم زیر پرچم هیچ‌کدوم از چهار یونکو بریم، قصد تو هرچی هم که باشه، زمانی که اونها بیان دنبالمون مرگمون قطعیه.»

«جمجمه، فهمیدی که شنکس کجاست؟»

«ایس اصلاً به من گوش میدی؟»

کاپیتان دزد دریایی دشمن گف...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب وانپیس: ایس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی