معشوق ارواح
قسمت: 14
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
با خواندن هر کلمه از نامه، رنگ چهره آیسین بیشتر زرد شد و پلکش بیشتر به هم خورد. با اتمام نامه دیگر نتوانست جلوی خود را بگیرد و محتوای معدهاش را روی زمین خالی کرد. در همان حال زار، سعی کرد تا مانع آلوده شدن مدارک و نامه استادش شود. بر روی زمین سرد افتاد و ساعتی به همان حال ماند. سپس مدارک را جمع کرد و در قفسه چید. برای اولین بار بعد از شمن شدنش، کهنه و لگنی آب برداشت تا استفراغ خود را تمیز کند.
بعد از آن روز، رفتار شمن تغییر کرد. هنوز سایوان را زیر نظر داشت اما دیگر موقع خواب خیرهاش نمیشد یا سعی نمیکرد با حرف زدن فاصله بینشان را کم کند. ماهیگیر جوان اوایل از این تغییر رفتار آیسین استقبال کرد و خوشحال بود که دیگر لازم نیست نگران ظاهر شدن شمن کنار بالین یا پشت سرش باشد.
ولی کمکم نگران شد. آیسین روز به روز لاغرتر و رنگش زردتر میشد. خوابش به خاطر ناله و زمزمههای شمن آشفته و کم شده بود. روزها به خاطر خستگی توان کار کردن نداشت و اغلب به جای کمک به دیگران چرت میزد. نزدیک به نیمهی ماه طاقتش طاق شد و موقع شام پرسید:
- معلومه چت شده؟
آیسین قاشق را در ظرف غذا رها و سرش را بلند کرد.
- مگه چم شده؟
پسر مدتی با دهان باز نگاهش کرد و بعد جواب داد:
- چرا از من میپرسی؟ بقیه هم از من میپرسن چرا حالت خوب نیست؟ من از کجا بدونم تو چه مرگته.
به ظرف شمن اشاره کرد و ادامه داد:
- به زور غذا میخوری، شبا نمیخوابی و با نالههات نمیذاری منم بخوابم.
بلند شد و پرده را کنار زد.
- از وقتی ماه پیش برگشتم و کف اینجا رو خیس دیدم، رفتارت عجیب شده.
پرده را انداخت و جلوی شمن ایستاد. دستش را روی میز قرار داد و کمی خم شد تا مستقیم به چشمان شمن نگاه کند.
- من انتظار ندارم که با من حرف بزنی چون از اول تولدم بازیچه شمن قبلی، تو و بقیه مردم بودم. ولی لعنت بهت، یعنی تو این...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب معشوق ارواح را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی


