صاعقه تنها راه است
قسمت: 117
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 117 – فشار آسمانی
گراویس درحالیکه در ساختمان فرقه آسمان قدم میزدند، آیون را دنبال کرد. تمام تزئیناتی که گراویس دید، مجلل بود. تقریباً تمام تزئینات از طلا یا سنگهای انرژی ساخته شده بود و یک فرش گرانقیمت و قرمز روشن تمام ساختمان را میپوشاند. لوسترهای گرانقیمتی از سقف آویزان بودند و تعداد زیادی تابلوی نقاشی که به خوبی کشیده شده، دیوار را تزئین میکردند. گراویس حدس زد که حتی یک پادشاه هم چنین پولی ندارد.
آیون دید که گراویس چگونه به اطراف نگاه میکند و خندید. او توضیح داد: «ما آسمانزادهایم و بهخاطر همین شانس کارمایی زیادی داریم. پول مدام سرازیر میشه و ما حتی نمیدونیم باهاش چیکار کنیم. با اینکه ما سرمایهگذاری زیادی روی دکوراسیون انجام دادیم، انبارهامون هنوز بهطور کامل پر از ثروت بیشترن. ما هیچ ایدهای نداریم باهاش چیکار کنیم. تازه مقر ما تو قاره مرکزی دیوانهکنندهتر از اینجاست.»
گراویس به اطراف نگاه کرد و احساس کرد کاملاً از واقعیت جدا شده است. او هرگز ثروتی در اختیار نداشت و آسمان همیشه او را از بهدست آوردن پول بیشتر باز میداشت. تنها استثنا آن موقع در گیلد صاعقه فرعی بود. بهطور معمول، او فقط پول کافی برای افزایش قدرت خود در اختیار داشت و فقط با بهخطر انداختن جان خود این منابع را بهدست آورد.
گراویس نمیتوانست با شانس و ثروتی که فرقه آسمان داشت، کنار بیاید. آنها چیزی کم نداشتند و همهچیز داشتند و او هرگز چنین چیزی را احساس نکرده بود. وقتی جوانتر بود، فاقد قدرت و اجازه برای تهذیب بود. زمانیکه او شروع به تهذیب کرد، منابع لازم برای افزایش قدرت خود را نداشت. او همیشه چیزی کم داشت که جلوی راهش را بگیرد. او نمیتوانست از لحاظ عاطفی درک کند که اکنون به چنین فرقهای غولآمیز "تعلق دارد".
البته، گراویس مجبور بود با خونسردی نقش بازی کند تا سوءظن ایجاد نشود، و از نظر ظاهری احساس غرور نشان میداد. او طوری رفتار میکرد که انگار همهچیز اینجا به لطف او بود. گراویس از خود منزجر شد زیرا این با باورهای اصلی او در تضاد بود، اما درحالحاضر هیچ کاری نمیتوانست در برابر آن انجام دهد. او به قدرت نیاز داشت. کسی که در خانه شیشهای زندگی میکند، سنگ نمیاندازد.
درحالیکه آنها به راه رفتن ادامه میدادند، آیون به گراویس لبخند زد. او ادامه داد: «ما میتونیم همهچیز داشته باشیم، اما باید کارمون رو هم انجام بدیم. میخوای اول یکم استراحت کنی یا یهراست بریم سرِ کار؟»
وقتی کسی مدام دروغ میگفت، حتی یک سوال ساده نیز بوی خطر میداد، و گراویس مطمئن نبود که درحالحاضر چگونه باید پاسخ دهد. او تصمیم گرفت حقایق را با دروغها ترکیب کند و با لحنی نامطمئن گفت: «من به همچین چیزی عادت ندارم. آسمان همیشه به من دشمنان و فرصتهای زیادی داده. اینطوری تونستم خیلی سریع قوی شم. من شنیدم که اراده برای بقیه خیلی مهمه و شاید آسمان تو این قضیه بهم کمک کرده؟»
آیون فقط خندید و گفت: «نه، این کاری نبود که آسمان انجام میداده، اما نمیتونم شما رو بهخاطر بیاطلاعی سرزنش کنم. هرچی نباشه این اولین باریه که اینجا هستی. اراده برای تهذیبکنندگان عادی مهمه.»
آیون به سمت گراویس برگشت و به او پوزخند زد: «ولی برای ما بیمصرفه.»
گراویس تعجب کرد. او با معصومیت گفت: «چطور؟ همه کسایی که از من قویترن همیشه میگفتن که اراده یکی از مهمترین چیزها برای تهذیبکنندگانه. چطوریه که برای ما فرق میکنه؟»
آیون درحالیکه راه میرفت به لبخند زدن ادامه داد و پرسید: «تابهحال در مورد مفهوم هاله-اراده چیزی شنیدی؟»
گراویس با گیجی پرسید: «هاله-اراده؟...
کتابهای تصادفی
