صاعقه تنها راه است
قسمت: 105
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 105 – چه اتفاقی افتاده؟
برای آخرین ساعتهای باقیمانده در آرایه، گراویس تصمیم گرفت هاله-اراده خود را بررسی کند. وقتی دید دوباره زیاد شده خوشحال شد. یک بحران مرگ و زندگی دیگر تمام شده بود و او پاداش خود را گرفته بود. گراویس همچنین متوجه شد که اکنون میتواند هاله-اراده خود را به شکل یک دایره کوچک فشرده کند، که میتواند آن را در هر کجا که میخواهد قرار دهد.
شعاع دایره 5متر خواهد بود و این قدرت هاله-اراده او را بیش از پیش افزایش میداد. بر اساس آنچه که گراویس قبلاً دیده بود، انتظار داشت که هاله-اراده او، زمانی که کاملاً متمرکز شود، میتواند فردی در سطح سوم را بیهوش کند.
کسی در سطح چهارم، احتمالاً دیگر نمیتوانست در داخل آن حرکت کند. البته همهی اینها فقط در صورتی صادق بود که دشمن، اراده متوسطی داشته باشد. برخی ارادهای قویتر و برخی ارادهای ضعیفتر داشتند و گراویس نمیتوانست از واکنش همه مطمئن باشد. او فقط میتوانست طبق استاندارد عمومی محاسبه کند.
قدرت یک هاله-اراده با سطح تهذیب یک فرد، افزایش نمییابد، اما سطح تهذیب بالاتر برای کاربر، مقاومت دشمن را کاهش میدهد. قدرت ذاتی آن ثابت میماند، اما اگر گراویس، از نظر تئوری، در مرحله نهم جمعآوری انرژی بود، میتوانست کسی را که در مرحله نهم جمعآوری انرژی بود بیهوش کند.
افراد همسطح با گراویس، مقاومتی در برابر هاله-اراده داشتند، درحالیکه افراد پایینتر از او در تهذیب، هیچ مقاومتی نداشتند. مقاومت به ازای هر افزایش سطح حریف گراویس 2برابر میشد. درحالحاضر، آنقدر قوی بود که افراد همسطح خود را بیهوش کند. این بسیار وحشتناک بود زیرا نشان میداد که افراد همسطح با او، به هیچوجه نمیتوانند او را شکست دهند.
البته ممکن است افراد دیگری هم باشند که نبردهای مرگ و زندگی زیادی را پشت سر گذاشته باشند، و هاله-اراده خودشان را داشته باشند. این امر، اثربخشی هاله-اراده گراویس را کاهش میدهد. گراویس در مورد کاربردهای دیگر هاله-اراده خود فکر کرد و ایدههایی بهدست آورد. مثلاً اینکه هاله-اراده فقط برای مبارزه مفید نیست.
آرایه شکلگیری مانند یک حباب ترکید و گراویس شروعبه سقوط کرد. گراویس که مدتها انتظار چنین نتیجهای را داشت، به سادگی سیبر خود را بهسمت درخت نزدیک پرتاب کرد. در ابتدا، آرایه، درخت را لمس میکرد، اما مقدار زیادی چوب، سوخته بود. خوشبختانه، تنها 10متر بود، و گراویس هنوز میتوانست خود را بهسمت درخت بکشد.
گراویس به درخت رسید و به اطراف نگاه کرد. پرندهی کوچکتر متوجه او شده بود و جیغ میکشید. سپس روی شاخهای که به لانهاش منتهی میشد فرود آمد و کمی دیگر بهسمت گراویس صدا زد. او فکر کرد: «ازم میخواد بیام اونجا؟» و تصمیم گرفت بهتر است که برود. اگر والدش میخواست به او صدمه بزند، تا الان حمله کرده بود.
گراویس از حرکت صاعقهی خود برای حرکت بهسمت بالای درخت و بهسمت شاخه استفاده کرد. وقتی رسید، پرنده را دید و نزدیکتر رفت. گراویس مطمئن نبود که او چه میخواهد، و نگاهی به پرندهی والد ان...
کتابهای تصادفی


