صاعقه تنها راه است
قسمت: 102
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 102 – پایان نبرد
بدن فلرن با برخورد به آرایه، کمانه کرد. او به دلیل آتشی که دید او را پنهان کرده بود، آرایه را ندید. فلرن دماغش را مالید و بیاختیار، اشک از چشمانش جاری شد. او به صورت مستقیم به دیوار آرایه خورده بود و اگر یک ضربه به بینیاش میخورد، بی اختیار اشک در چشمانشان ظاهر میشد. این غریزه بود و نمیشد آن را سرکوب کرد.
در همین حین، گراویس، از یکی از کیسههایش چند قرص بیرون آورد. او در گیلد صاعقه فرعی، پول زیادی بهدست آورده بود و البته برای درمان برخی از جراحاتش، قرصهای دارویی هم خریده بود. مصرف آنها در حین مبارزه، کمک چندانی نمیکرد، زیرا او باید بهطور فعال، روی چرخاندن انرژی حیات فشرده در قرصها به دور بدنش، تمرکز می کرد.
اسکورا و همهی شاگردان دیگر نیز چنین قرصهایی داشتند، اما مصرف آنها در هنگام مبارزه بیمعنا بود. گراویس بهسادگی نشست و بر درمان، تمرکز کرد.
فلرن با قصد نبرد کامل فریاد زد: «ترسو! از آرایهات بیا بیرون و باهام روبهرو شو!»
هنگامی که پرنده، فلرن را در حال حمله به آرایه دید، شروع به پرواز از درخت کرد و در تمام طول مسیر، با صدای بلندی جیغ کشید. میدانست که نمیتواند جلوی فلرن را بگیرد، و اگر هم میماند، فلرن او را میکشت. فعلاً فقط میتوانست پرواز کند.
گراویس او و پرنده را نادیده گرفت و درحالیکه در آتش طبیعی که تابهحال به داخل آرایه رسیده بود مینشست، بر شفای خود تمرکز کرد. فلرن وقتی دید که گراویس چگونه او را نادیده میگیرد عصبانی شد و گلولههایی آتشین بهسمت آرایه شلیک کرد.
همه آنها به آرایه برخورد کردند، امّا بهنظر میرسید هیچ کاری جواب نمیدهد. اسکورا توضیح داده بود که آرایه شکلگیری برای محافظت از شاگردان در یک مصیبت و تلف کردن زمان است. اگر افراد میتوانستند با حمله از آرایه رد شوند، پس آیا آرایه، کاملاً بیفایده واقع نمیشد؟
بااینحال، آتش طبیعی زیر گر...
کتابهای تصادفی

