صاعقه تنها راه است
قسمت: 101
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 101 – گراویس در مقابل اسکورا
گراویس بهسمت بالا حرکت کرد، درست به سمت میدان نبرد اسکورا، پرنده و درخت. فقط 20درصد از ذخیره انرژی او باقیمانده بود. او نمیتوانست بیشتر از این در مبارزه استفاده کند زیرا هنوز باید به حرکت برقآسای خود ادامه میداد. اگر خیلی سریع مبارزه را تمام میکرد بهتر بود.
اسکورا در ابتدا در مبارزهی همزمان با پرنده و درخت مشکل داشت، اما درخت، کمکم درحال از دست دادن قدرت خود بود. حملات آن دیگر بهشدت اوایل نبود. از سوی دیگر، آتش وحشیتر و وحشیتر میشد. گراویس درحالحاضر تقریباً بهطور مداوم از وسط آتش درحال حرکت به سمت میدان جنگ بود.
پرنده و اسکورا نیز شروعبه احساس گرما کرده بودند و میدان جنگ آنها، به سمت بالا حرکت میکرد و از آتش دور میشد. گراویس، سرانجام پس از چند ثانیه پرش وارد شد. پرنده متوجه گراویس شد و فوراً از باد خود استفاده کرد تا اسکورا، درست زمانیکه او برسد تعادل خود را از دست بدهد.
گراویس شانس خود را دید و شمشیر خود را در اعماق تنه اسکورا دفن کرد. زمانبندی پرنده خیلی عالی بود، و با توجه به اینکه اسکورا بهخاطر پرنده و درخت، تمرکز زیادی نداشت، نتوانست به درستی دفاع کند. حداقل، او توانست با استفاده از صاعقه زیاد، از تقسیم کامل خود توسط سیبر جلوگیری کند.
او انگار که متوجه شمشیر در تنهاش نبود با نفرت فریاد زد: «بالاخره اینجایی!»
او بلافاصله از صاعقه خود استفاده کرد تا پرنده را دور کند و سپس یک نشان یشم بیرون آورد. او بدون تردید، نشان را شکست و یک آرایه شکلگیری در اطراف میدان نبرد به قطر 10متر ایجاد شد.
چشمان گراویس ریز شد. او از یک آرایه شکلگیری مشابه در برابر هزارپا استفاده کرده بود، و میدانست که این آرایهی تشکیلدهنده میتواند چیزها را بیرون یا داخل نگه دارد. گراویس همچنین میتوانست قضاوت کند که احتمالاً نمیتواند آن را بشکند. اسکورا آنقدر احمق نیست که از یک آرایه شکلگیری استفاده کند که تحت حملات او شکسته شود.
اسکورا نیزهاش را بلند کرد و بهسمت گراویس گرفت. او فریاد زد: «ای عوضی! خیلی وقته میخوام از این آرایه استفاده کنم ولی هیچوقت به اندازه کافی نزدیک نبودی! الان دیگه نمیتونی فرار کنی.»
گراویس با گیجی ابروهایش را بالا انداخت و با آرامش پرسید: «چرا از همون اول ازش استفاده نکردی؟»
او درحالحاضر در موقعیتی فوقالعاده خطرناک قرار داشت، اما به مبارزات مرگ و زندگی عادت داشت. اینبار هیچ فرقی با دفعات قبل نداشت.
اسکورا دندانهایش را به هم فشرد و گفت: «این آرایه شکلگیری برای محافظت از شاگردامون در برابر یک فاجعهست تا بتونیم منتظر نیروهای پشتیبانی باشیم. ارزش نداشت ازش استفاده کنم چون هم فوقالعاده گرونه و هم فقط همین یکی رو داشتم.»
چشمان اسکورا از نفرت برق زدند و او ادامه داد: «ولی باید ازش استفاده میکردم. اگه این کارو میکردم بقیه الان زنده بودن.»
گراویس، بیطرفانه به او نگاه کرد و دوباره فریاد زد: «واقعاً فکر میکنی میخواستم باهاتون مبارزه کنم؟ من بهتون گفتم که نم...
کتابهای تصادفی
