فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

صاعقه تنها راه است

قسمت: 60

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
قسمت 60 – کمین گراویس در یک جهت به سرعت دوید و سعی کرد هر چه سریعتر به صخره‌های اطراف برسد. در صخره می‌توانست غاری بیابد و در آن‌جا استخوان‌هایش را معتدل می‌کرد. با استخوان‌های معتدل، او می‌توانست حداقل از یک ضربه از یک جانور اهریمنی رده‌متوسط جان سالم به‌در ببرد. گراویس به دویدن ادامه داد و پس از مدتی متوجه شد که هیچ حیوانی را نمی‌بیند. به‌طور معمول، چنین جنگلی باید با حیوانات مختلف پر باشد، اما او نمی‌توانست هیچ‌کدام از آن‌ها را ببیند یا صدایشان را بشنود. گراویس چشمانش را تنگ کرد زیرا می‌دانست که این احتمالاً چه معنایی دارد. او درحالی‌که به دویدن ادامه می‌داد نتیجه گرفت: «این‌جا قلمرو یه جونور اهریمنیه... این‌جا نباید جونورای اهریمنی رده‌متوسط زیادی وجود داشته باشن. احتمال این‌که با یکیشون برخورد کنم خیلی…» ناگهان، چشمان گراویس گشاد شدند و او بلافاصله توقف کرد. گراویس از دست خودش عصبانی بود. او چگونه توانسته بود شانس باورنکردنی خود را فراموش کند؟ البته‌که، این می‌توانست قلمرو یک جانور اهریمنی رده‌متوسط باشد. با شانس او، در این موضوع هیچ جای شکی نبود. بلافاصله سیبرش را بیرون آورد و بی‌صدا روی اطرافش متمرکز شد. او مدتی بود که در این‌جا می‌دوید. احتمال این‌که جانور از قبل متوجه او شده باشد، زیاد بود. گراویس نیخشندی زد و با تمسخر فکر کرد: «خب بهشت، نقشه‌ات چیه؟ یه موجود قوی با یه گنج ارزشمند می‌فرستی یا یه موجود ضعیف با یه گنج بی‌ارزش؟ احتمالاً مطمئن نیستی که یه جونور اهریمنی رده‌متوسط بتونه منو بکشه. خب، می‌خوای چیکار کنی؟ سنگین شرط‌‌‌‌ می‌بندی و یه قویش رو می‌فرستی، یا سبک می‌بندی و یه ضعیفش رو می‌فرستی؟» گراویس به‌آرامی چرخید و مراقب همه‌جا بود، حتی بالا سرش. این واقعیت که او متوجه هیچ حرکتی در این منطقه بزرگ نمی‌شد، به این معنا بود که جانور یک درنده کمین‌کننده بود. اگر هیولایی وجود نداشت چی؟ غیرممکنه! گراویس یک لحظه هم این را باور نمی‌کرد. اگر هیچ‌چیز نبود، این بهترین حالت برای او به‌شمار می‌آمد که همچین چیزی هرگز اتفاق نیفتاده است. گراویس آرام شد و سیبر خود را پایین آورد و سپس بلافاصله تمام هاله-اراده خود را آزاد کرد. جییییییغ! او صدای آمدن از بالا و پشت سرش را شنید و بلافاصله به کناری پرید. او حتی یک ثانیه هم خیلی زود جاخالی نداده بود زیرا یک پای بلند، لاغر و سیخ‌دار به موقعیتی که قبلاً در آن ایستاده بود، اصابت کرد. وقتی گراویس آرامش خود را نشان داد، جانور حمله کرده بود، و وقتی ناگهان فشار هاله-اراده ر...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب صاعقه تنها راه است را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی