فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

صاعقه تنها راه است

قسمت: 48

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
قسمت 48 – ویلیام سالن‌رزمی در سکوت فرو رفت و همه مبهوت شدند و به مرد جوان عصبانی که فریاد زده بود نگاه کردند. گراویس نیز مانند بقیه مبهوت شده بود. چه چیز حرفش اشکال داشت؟ مرد درحالی‌که صورتش تمام عصبانیتی که احساس می‌کرد قرمز شده بود، فریاد زد: «فکر می‌کنی کی هستی؟ داری سعی می‌کنی به تعالیم جد ما بی‌احترامی کنی؟» «ساکت!» مردی پیر و درعین‌حال با ابهت وارد خانه شد. او رداهای قهوه‌ای زمختی به تن داشت و ماهیچه‌هایش از جلوی باز لباس نمایان ‌بودند. سبیل بلندی داشت که از صورتش رشد کرده و تا سینه‌اش می‌آمد. مرد با صدایی خشمگین به مرد جوان اشاره و بلند غرش کرد: «این‌جا جایی نیست که بتونی کنترلت رو از دست بدی! تو هنوز به آموزش بیش‌تری نیاز داری! به استخرهای آرامش برو و تا زمانی‌که صدات نکردم همون‌جا بمون!» «ولی استاد-» فریاد مهیج دیگری سالن‌رزمی را به لرزه درآورد: «ساکت!» پیرمرد دوباره دستور داد: «برو!» مرد جوان می‌خواست اعتراض کند اما مشتش را گره کرد و رفت. معلوم است که او خیلی تمایلی به انجام این کار نداشت. پیرمرد حالا با صدایی دوستانه‌تر ادامه داد: «همگی، بابت وقفه ایجاد شده عذرخواهی می‌کنم. می‌تونین به کارتون ادامه بدین.» مرد خم شد تا بالش مرد جوان را بردارد و بالش خود را جایگزین آن کند. سپس به راحتی روی کوسنش زانو زد و با نگاهی خنثی به گراویس نگاه کرد. او پرسید: «حالا بگو چی بهش گفتی که ان‌قدر عصبانیش کرد؟» گراویس سریع سرش را تکان داد تا متوجه شود. او با نگرانی گفت: «بهش گفتم که من از نحوه کسب‌کارتون اطلاعی ندارم. بعد پرسیدم برای تکمیل سبک مبارزم، چه هنرهای‌رزمی مناسبن. حرف اشتباهی زدم؟» پیرمرد گوش داد و وقتی گراویس روایت را تمام کرد، فهمید که چرا مرد جوان عصبانی شده است. او به چشمان گراویس نگاه کرد و سپس آهی کشید. او توضیح داد: «چیزی که تو گفتی می‌تونه به‌ لعن‌و‌نفرین به اجداد ما تعبیر شه.» گراویس شوکه شد. آیا این مرد جوان واقعاً توجیه داشت که عصبانی شود؟ گراویس سریعاً عذرخواهی کرد: «متأسفم. قصدم این نبود.» پیرمرد دوباره آهی کشید. او با حوصله توضیح داد: «می‌دونم. من می‌تونم از روی صورتت بخونمش. با گفتن این‌که هرگز پیش ما نیومدی، اساساً گفتی که نیازی به هنرهای رزمی نداری. این به خودی خود بد نیست. بااین‌حال، با جمله دومت گفتی که می‌خوای از هنرهای‌رزمی به‌عنوان مکملی برای سبک مبا...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب صاعقه تنها راه است را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی