فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

صاعقه تنها راه است

قسمت: 22

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت 22 – بازداری از حرکت

روستاییان با ترس به گراویس نگاه کردند، مطمئن نبودند که آیا او بعداً آن‌ها را سلاخی خواهد کرد یا خیر، درحالی‌که مرد میان‌سال با نگاهی خشن به او نگاه می‌کرد. سارا از کنار مرد رد شد و به‌سوی گراویس رفت. مرد می‌خواست جلوی او را بگیرد اما به این نتیجه رسید که او احتمالاً می‌داند دارد چه می‌کند.

سارا جلوی گراویس رسید و به دستش نگاه کرد. زره روی دستش شکسته بود و پوستش را نشان می‌داد. سارا پوزخند کوتاهی زد: «پس تو واقعاً انسانی.»

گراویس نگاه او را به بازوی خود دنبال کرد و متوجه شد که زره‌اش شکسته است. او مطمئن نبود که چگونه باید واکنش نشان دهد زیرا خیلی در نقش روح‌خاکی آب‌وتاب داده بود. با‌این‌حال، او نمی‌دانست چگونه به تغییر قیافه خود ادامه دهد.

سارا به‌آرامی خندید: «نگران نباش. وقتی گفتی روح‌خاکی هستی، کاملاً مطمئن بودم که انسانی. ارواح‌عنصری به‌شکل انسان ظاهر نمی‌شن. بعدشم، اگه واقعاً انقدر قوی بودی که یه آتشفشان رو منفجر کنی، پس چرا واسه پیدا کردن "سلاح‌روحیت" به کمک ما نیاز داشتی؟»

او نمی‌توانست آن را ببیند، اما صورت گراویس زیر کلاه‌خود کاملا قرمز شد. او با لباس مبدلش سنگ تمام گذاشت، اما نمی‌دانست که هرگز سارا را فریب نداده است. او اساساً یک دلقک بود که جلوی او می‌رقصید. گراویس ناامیدانه به دنبال یافتن راهی برای حفظ حیثیت خود بود.

مرد میان‌سال به‌آرامی آن‌چه را که اتفاق افتاده بود جمع‌بندی کرد. "روح‌خاکی" سر شکارچیان کلاه گذاشته و به آن‌ها گفته بود که او یک "روح‌خاکی" است. درحالی‌که این مرد کلاهبرداران را دوست نداشت، اما قبول کرد که گراویس روستا را نجات داده است، بنابراین می‌خواست به او کمک کند. این وضعیت احتمالاً برای "روح‌خاکی" بسیار شرم‌آور بود. مرد به‌خاطر کلاه‌خود نمی‌توانست صورت گراویس را ببیند، اما مطمئن بود که صورت او درحال‌حاضر کاملاً قرمز است.»

مرد میان‌سال به‌سمت گراویس رفت و تعظیم کرد: «مهم نیست که چی هستی، اما تو شهر ما رو نجات دادی. واسه همین من صمیمانه ازت متشکرم. اگه کاری برای جبران بدهی می‌تونیم انجام بدیم، بهمون بگو.»

گراویس احساس کرد که مرد در زمستانی سرد به او زغال‌سنگ داده است. او بی‌صدا گلویش را صاف کرد و به‌طوری تأثیرگذار فریاد زد: «من کمک شما رو جبران کردم و تمام بدهی‌ها صاف شده. من دیگه میرم.»

او برگشت و شروع‌‌به راه رفتن کرد ا...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب صاعقه تنها راه است را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی