صاعقه تنها راه است
قسمت: 13
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 13 – شانس
گراویس پرسید: «تو هم راه منو رفتی؟»
اورفیوس سری تکان داد: «آره! من هم مثل تو تصمیم گرفتم از محدودیتها رها شم و سرنوشتم رو خودم رقم بزنم. من هم به عنوان دستیار پژوهشی وارد این کار شدم. من از دنیای پایین، میانه و بالا گذشتم و در اینجا به تهذیب ادامه دادم.»
اورفیوس درحالیکه به گذشته خود فکر میکرد آه کشید: «اما من عشق زندگیم رو تو این دنیا پیدا کردم و درنهایت خانواده خودم رو ایجاد کردم. من کمتر و کمتر بیرون میرفتم و فقط میخواستم بیشتر با خانوادم باشم. با گذشت سالها، تمایلم به کسب قدرت ضعیف شد و الان از زندگی شاد کنار خانوادم راضیم.»
گراویس در مورد آنچه که شنید فکر کرد. این میتواند او در آینده باشد. شاید او هم خانوادهای پیدا میکرد و در مقطعی ساکن میشد. آیا واقعاً لازم بود که با این همه خطر مبارزه کند تا فقط قویتر شود؟ قدرتی که باعث شود کسی نتوانند شما را بکشند نیز کافی بهنظر میرسید. اما وقتی گراویس بهاین فکر کرد که بهشت با او چه کرده است، قیافهاش تغییر کرد و دندانهایش را بههم فشرد. درحالیکه در زیر سلطه بهشت زندگی میکرد، هرگز نمیتوانست کاملاً ایمن باشد. او همچنین نمیخواست تا آخر عمر به امنیت پدرش وابسته باشد.
اورفیوس شاهد چندین تغییر حالت گراویس بود و منتظر ماند. او میخواست بداند که آرزوی واقعی گراویس چیست. پس از مدتی، گراویس به اورفیوس نگاه کرد. او پرسید: «چرا تهذیب رو متوقف کردی؟»
اورفیوس با آرامش روایت کرد. هیچ سوسو زدنی از احساسات وجود نداشت. قلبش آرام گرفته بود و کاملاً از تصمیم او حمایت میکرد: «چون برای بیشتر شدن قدرتم، برای بهدست آوردن منابع باید زندگیم رو بهخطر بندازم. حتی اگه بتونم تمام منابع مورد نیازم رو بهدست بیارم و هرگز آسیب نبینم، هرگز به سطح پدری نمیرسم. رسیدن به سطح اون واسه من کاملاً غیرممکنه. پس، بین قلمرو فعلی من و بالاترین قلمرو، خارج از قلمرو پدر، تفاوت چندانی وجود نداره. من هم نمیخواهم اگه بمیرم به ترک خانوادم فکر کنم.»
گراویس ابرویی را بالا انداخت: «چرا میگی هیچوقت نمیتونی به سطح پدر برسی؟»
اورفیوس برای اولین بار از زمان شروع گفتوگو اخم کرد: «گراویس، اینا چیزاییه که من نمیتونم دربارش صحبت کنم.»
اورفیوس با تاسف به گراویس نگاه کرد: «اگه بهت بگم، بهشت اجازه نمیده به ته...
کتابهای تصادفی
