فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

خدمتکار وفادارتون خودش شکارچیه

قسمت: 3

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر3: سرگذشت تراژیک پزشک سلطنتی

به طور مبهم متوجه شدم که لیو شی، یان شیائو وو رو دوست نداره. پنهونی از یان شیائو وو پرسیدم که قبلاً لیو شی رو مخفیانه آزار و اذیت کرده یا نه؟ در غیر این صورت، چرا به نظر می رسه دوستش نداره.

من و یان شیائو وو زیر یک درخت بزرگ چمباتمه زده بودیم و تمام بعد از ظهر به این موضوع فکر کردیم. آخرسر، یان شیائو وو یک طرفه به این نتیجه می رسه که: لیو شی به بدن قوی، سلامت کامل و مردانگی یان شیائو وو حسادت می کنه.

با کف دست بودام کوبیدم تو سرش " یک هنر رزمی تخیلی ووشیا بر اساس یک فیلم خیلی قدیمی که در داستان، قوی‌ترین بود". چه حسادتی، بوی عرق و پاهای بدبو! با اینحال بوی تلخ دارو توی بدن لیو شی هم زیاد دست کمی ازش نداره، ولی حداقل من بیشتر بهش عادت دارم.

گاه و بیگاه یان شیائو وو کلی حدس و گمان مختلف به زبون می‌آورد: «ممکنه اون تورو دوست داشته باشه و از نزدیک شدنت به من حسودی بکنه؟»

با جدیت گفتم: «اولا، من به هیچ وجه بهت نزدیک نیستم. دوما، بعیده دوستم داشته باشه.»

آره اوف، اگه اون از من خوشش میاد، چرا بعد از امپراتور شدن، به خصوص بعد از فوت پدربزرگم، اینقدر سرد با من رفتار کرد؟ اگه از من خوشش میاد چرا دو سه تا صیغه داره؟ اگه اون از من خوشش میاد، صیغه سلطنتی هوا چرا حامله هست پس؟

اگه بشه به این گفت دوست داشتن من، پس اصلا همچین محبتی رو نمیخوام.

واسه همین، احساسات لیو شی نسبت به یان شیائو وو رو میشه اینجوری بیان کرد که تو زندگی قبلیشون دشمنی چیزی باهم داشتن، بخاطر همینم میشه گفت تو این زندگی، ابراز این نوع احساسات به همدیگه نشون دهنده یه نوع عشق سادیستی بینشونه.

تو دومین روز اقامتم درون قصر لین شویی، چند نفر از صیغه‌های سلطنتی لیو شی دور هم جمع شدن تا منو برای درمان روان‌شناختی ببینن. وقتی از من میشنیدن که مادر و بچه کاملا خوب و سالمن، همیشه ابراز خوشحالی و همچنین گاهی اوقات ناامیدی نشون میدادن.

همه این صیغه های سلطنتی تو این دو سال بعد از به تخت نشستن لیو شی، انتخاب شدن. لیو شی یه امپراتور نمونه هست، اما از صیغه های محبوب حرمسراش هم غافل نمیشد. گهگاهی با یکدومشون جفت گیری میکنه تا مبادا احساس تنهایی کنن. لیو شی یه امپراتور جوانه و کارش تو اینجور چیزا حرف نداره، کمرش مثل آهنه، و با لبخندی مثل باد بهاری، گرم و آرامش بخش. او همچنین برجسته ترین مرد این جهان هم هست. این زنا هم دیدنش و تصرفش کردن. بعدش هم که دیگه نمیتونن ولش کنن.

کی میگه حسرت یه نوع بیماری نیست؟ هیچ دارویی برای درمان این نوع بیماری وجود نداره. باید به یه زن و دوستی مثل من متکی بود تا باهاش صحبت کرد. موقعی که من یونیفرم درمانگاه سلطنتی خودم رو می‌پوشم، اونا منو به عنوان یه زن در نظر نمی گیرن، واسه همین من تهدیدی براشون حساب نمیشم. منو به چشم یه مرد هم نمیبینن، پس هیچ مانعی بینمون وجود نداره. احتمالاً منو خواجه ای چیزی میبینن.

«صیغه سلطنتی هوا واقعا شانس داره که دل اعلیحضرت رو برده. بعلاوه، اون بچه اژدها رو هم بارداره. بعدشم، برادر بزرگترش تو جنگ پیروز شد، صد هزار سرباز و اسب دشمن رو به طور کامل نابود کرد و به تهدید لیانگ غربی پایان داد. به نظر می رسه ملکه کسی نیست جز صیغه سلطنتی هوآ.» معلوم نیست کسی که اینا رو میگه چقدر صمیمانه بنظر میرسه، ولی قطعاً یک حس حسادتی تهش وجود داره.

من همیشه به موضوع دربار سلطنتی بی علاقه بودم و اهمیتی نمیدادم. واسه همین، وقتی حرفاشون رو گوش میکنم، فقط چند کلمه اجمالی بیشتر نمی گم. تغییر ناگهانی لیو شی رو اون روزی که وارد قصر شدم کاملا یادمه. اون بعد از ظهر غمگین به نظر می رسید، اما شب داشت از خوشحالی می درخشید، احتمالاً به این دلیل بود که خبر پیروزی رو بهش رسونده بودن.

تنها مدت زمان کمی رو بیرون نشسته بود که، فرد دیگه‌ای از دربار شیهوآ میاد تا اونو احضار کنه. صیغه‌های سلطنتی گفتن: «بدن صیغه سلطنتی هوآ ضعیفه، برای همین بهتره که پزشک سلطنتی سونگ هرچه زودتر بره پیششون. اگر اتفاقی افتاد، ما نمی‌تونیم مسئولیتی رو بر عهده بگیریم.»

والا منم نمیتونم مسئولیتی رو گردن بگیرم... یه جورایی نگرانم. می ترسم که بیماری لیو شی ارثی باشه. اگه بچه لیو شی هم به این نوع بیماری مبتلا بشه، پدربزرگم که فوت شده، واقعاً نمی دونم چی کار کنم.

بچه لیو شی ... اون داره بچه دار میشه ...

وقتی به شکم برآمده‌ی صیغه سلطنتی هوا نگاه کردم، روحیه ام نسبتاً پیچیده بود. فقط یک قوس کوچک، ولی یه زندگی کوچیک اون تو داره رشد میکنه. یعنی بعد از اینکه بزرگ شد، میشه یه لیو شی دیگه؟

«همین چند لحظه پیش شنیدم کسی از پزشک سلطنتی سونگ خواسته که جایی بره؟» وقتی لیو شی این دور و اطراف نیست، رفتار صیغه سلطنتی هوآ متفاوت میشه. چنین زنی از اونجایی که زن با اصالتیه یا آدم ضعیفیه یا مغرور. و اینطور که معلومه صیغه سلطنتی هوا فقط جلوی لیو شی خودشو ضعیف نشون میده.

با لبخند جواب دادم: «صیغه های سلطنتی هروقت حالشون خوب نباشه به دیدن بنده حقیر عادت کردن. به همین خاطر این بنده حقیر هم چاره ای جز این نداشت که به خدمت‌شون بره.»

«اوه، احتمالا ناراحتی قلبی دارن.» صیغه سلطنتی هوا با تسمخر گفت: «چی میگفتن؟»

منم جواب دادم: «همه میگفتن صیغه سلطنتی هوآ متبرک هستن. همچنین ژنرال بزرگ دوباره تو نبرد پیروز شدن، به همین خاطر امپراتور بسیار خوشحالن.»

وقتی صحبت از ژنرال بزرگ شد، صیغه سلطنتی هوآ لبخندی به لبش اومد. معلومه که به برادر بزرگترش افتخار می کنه. «البته که اینطوره، خاندان من با اون مقامات سطح پایین فرق میکنه ...» حرف هاش کمی زیاده‌روی بودن. به هر حال، همشون حداقل از خانواده رسمی سطح سه روهستن……

«پزشک سلطنتی سونگ.» صیغه امپراتوری هوآ موضوع رو تغییر داد. چشمای زیباش به سمت من چرخید، نگاه تیزی درونشون وجود داشت، «مهارت پزشکی پزشک سلطنتی سونگ فوق العاده‌ست. اعلیحضرت براتون احترام خاصی قائل هستن. من هم به شما اتکا می...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب خدمتکار وفادارتون خودش شکارچیه را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی