فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 178

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۱۷۶ شینگ لان

دنیای مقابلش شروع به پیچیدن کرد. آسمان چرخید و شیه‌چی بیهوش افتاد.

این عمارت مجلل متعلق به امپراتور فیلم بود. رن‌زه و یان جینگ در طبقه همکف مشغول گفتگو بودند که ناگهان شخصی رسید.

مرد مقابلشان قد بلند و تنومند با چهره‌ای صاف و خوش تیپ و خلقی آرام و درونگرا بود. او مردی بود که باعث می‌شد مردم احساس کنند امن و قابل اعتماد است. یان ‌جینگ با دیدن این مرد جلو پرید و صورتش پر از احتیاط بود.

«این کیه؟» رن‌زه دید که عکس العمل یان جینگ آنقدر بزرگ بود و در حالی که دهانش را پوشانده بود با زمزمه پرسید.

مرد انگار شنیده بود. لبخندی زد و خودش را معرفی کرد. «سلام من بازیگر اوج لی ‌هائو هستم. من یه پت هستم اما قبلا سازمان رو ترک کردم. برای همین بود که وقتی شیه‌چی به آرزوش رسید نمردم.»

رن‌زه فکر کرد اینجاست تا انتقام بگیرد و صورتش سرد شد. «چی میخوای؟»

«اشتباه برداشت نکنید. فقط میخوام شیه‌چی رو ببینم. من چیزی برای گفتن به اون دارم.»

رن‌زه هنوز راحت نبود. «تو گفتی که قبلاً سازمان رو ترک کردی. چرا جیانگ شو تو رو نکشت؟»

صورت لی هائو برای یک لحظه تنهایی را نشان داد. نفس عمیقی کشید، روحیه اش را آرام کرد و با لحنی صاف پاسخ داد: «در واقع اون واقعاً آدم بی رحمی نبود. همه ما در مورد اون اشتباه می‌کردیم.»

رن‌زه و یان جینگ با هم مخالفت کردند.

لی ‌هائو درخواست کرد، «می‌توانم اون رو ببینم؟ می‌تونید خیالتون راحت باشه. عمارت امپراتور فیلم دارای سیستم ضد تروره. هر کس بخواد به امپراتور فیلم حمله کنه مستقیماً سیستم رو راه اندازی میکنه و فقط به بن بست میخوره.»

لی ‌هائو در موبایلش جستجو کرد. او اطلاعات معتبر را به دو نفر نشان داد و آنها متوجه شدند که لی ‌هائو دروغ نمی‌گوید.

رن‌زه به یان جینگ نگاه کرد و نظر یان جینگ را جویا شد. یان ‌جینگ به او سر تکان داد. آن دو به توافق رسیدند و لی هائو را به طبقه بالا به درب دفتر شیه‌چی رساندند. یان ‌جینگ ترسید مزاحم شیه‌چی شود و اول در زد اما جوابی نشنید. فکر کرد شیه‌چی به خانه رفته و در را باز کرد، اما دید که شیه‌چی روی مبل دراز کشیده و چشمانش را محکم بسته است. به نظر می‌رسید که او خوابیده است، اما واضح است که او آرام نخوابیده است.

لی هائو این صحنه را دید. «من می‌تونم بیرون منتظر بمونم.»

درجه ی تهویه کننده ی هوا کم بود و پتویی هم نبود. یان جینگ می‌خواست شیه‌چی را بیدار کند تا بتواند به خانه برود و بخوابد که زمزمه شیه‌چی را شنید «— سی ‌نیان.»

«سی... چی؟» یان جینگ تعجب کرد.

لی ‌هائو آن را به وضوح شنید و حالتش تغییر کرد. رن‌زه حواسش به لی هائو بود و وقتی این را دید اخم کرد.

یان جینگ احساس کرد که چیزی اشتباه است و جلو رفت تا شیه‌چی را بیدار کند. با این حال، شیه ‌چی به نظر می‌رسید که به خوابی بی‌پایان افتاده و موقتاً نمی‌توانست از خواب بیدار شود. یان جینگ مضطرب شد. فقط مدتی بود که رفته بودند و شیه‌چی اینطور بود. می‌خواست راهی برای بیدار کردن شیه‌چی پیدا کند که لی ‌هائو به او گفت: «بیاید بریم بیرون. اون خودش خوب میشه.»

رن‌زه تعجب کرد، «چرا اینقدر مطمئنی؟»

نگاه لی ‌هائو به شیه‌چی پر از احساسات پیچیده بود. «سی ‌نیان اسم نیمه خدای ۳۰ سال پیشه.»

رن‌زه و یان جینگ نگاه هایشان را رد و بدل کردند و چهره هایشان شوکه شد. نیمه خدا؟ همان که بدون شک در برنامه قوی ترین بود اما محاصره شد و مرد؟!

" چطور ممکنه شیه چی اسم نیمه خدا رو صدا بزنه؟!" رن زه نگران شیه‌چی شد و بلافاصله پرسید.

لی ‌هائو به نظر ابهت نیمه خدا را در آن زمان به یاد می‌آورد. صورتش مرموز بود وقتی به پایین نگاه کرد و گفت: « شیه ‌چی و نیمه خدا خیلی نزدیک هستن. من اول اومدم اینجا تا در این مورد بهش بگم. انتظار نداشتم که اون از قبل این رو یاد گرفته باشه...»

مکث کرد و زمزمه کرد: «بیایید بیرون منت...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی