فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 175

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۱۷۳ بازی تاروت (۲۳)

[چرا شیار چهارم داره حرکت میکنه؟]

[اون قلب نداره؟؟]

[دیگه نمی‌تونم طرح داستان رو درک کنم.]

[به نظر همه چیز به این سادگی نیست. ممکنه اوضاع عوض بشه. یک دقیقه صبر کن.]

لحظه‌ای که شیه‌شینگ‌لان از جاده مخفی خارج شد، فریاد ژنگ لوان را شنید. در همان حال برنامه زنگ زد.

[این پیام فقط برای شما قابل مشاهده است. گروه تناسخ یکی از سه قربانی باقی مانده را کشته است. پس از پایان آخرین قربانی، بازی مستقیماً به شب آخر خواهد رفت. لطفا عجله کنید.]

چهره شیه‌شینگ‌لان فرو رفت. ژنگ لوان مرده بود. فقط گویو و یکی از عاشقان در این نمونه زنده ماندند و او مجبور شد در قلعه‌ای بزرگ به دنبال کلاغ بگردد.

قبلاً جیانگ شو دو سه کلاغ را کشته بود و اجسادشان به حومه قلعه افتاده بود. شیه‌شینگ‌لان فقط می‌رفت کلاغ مرده را بلند کند. به گوشه راهرو رفت و گویو را دید که نه چندان دور، به سمت او می‌رود. او مبهوت شد. بعد دست روی گوشیش شل شد و بی صدا خندید.

زمان تنگ بود اما راهی برای تمدید مصنوعی زمان بازی وجود داشت. او فقط باید مانع از یافتن آخرین مرد به دار آویخته شده توسط جیانگ شو شود.

گویو به دنبال دو&ست د&ختر ژنگ لوان بود که در هرج و مرج فرار کرده بود. پس از عبور از گوشه، حرکات عجیب و ظریفی شنید. قبل از اینکه بتواند واکنشی نشان دهد، ضربه‌ای به آسیب‌پذیرترین قسمت پشت سرش وارد شد و ناک اوت شد.

شیه‌شینگ‌لان از پشت بیرون آمد و خم شد تا چک کند. او تایید کرد که گویو بیهوش است و او را به گذرگاه مخفی کشاند و بی‌رحمانه او را به پایین پرت کرد. از دور، صدای گریه دو&ست دخ&تر ژنگ لوان شنیده شد که توسط جیانگ شو گرفتار شد. در یک چشم به هم زدن، همه چیز به مرد حلق آویز شده، یعنی آخرین نفر بستگی داشت. بر اساس جهت صدا، جیانگ شو با او فاصله زیادی داشت.

شیه‌شینگ‌لان ورودی گذرگاه مخفی را با تخته چوبی پوشاند و به بیرون قلعه دوید. اجساد سه کلاغ روی زمین افتاده بود. شیه‌شینگ‌لان آن‌ها را برداشت و گوشتشان را با تکه‌های شن روی زمین برید. قلب بزرگ انسانی ظاهر شد.

شیه‌شینگ‌لان آن را برداشت و نامی در پشت آن حک شده یافت - جیانگ ‌شو. این در واقع قلب جیانگ شو بود. قلب های موجود در سینه دو کلاغ دیگر به ترتیب متعلق به لیانگ ‌ژن و یه شیائوشیائو بود. او قلب یه شیائوشیائو را پیدا کرد.

چیزهای به دست آمده در فیلم را نمی‌توان در کوله پشتی قرار داد. شیه‌شینگ‌لان فقط توانست قلب یه شیائوشیائو را در جیبش بگذارد. سپس نگاهی به قلب لیانگ ژن انداخت و اخم کرد. او برداشت کوچکی از لیانگ ژن داشت. او با مهربانی در ابتدای فیلم به شیه‌چی کمک کرده بود.

شیه‌شینگ‌لان به این فکر کرد و تصمیم گرفت قلب لیانگ ژن را با خود ببرد. او اجساد کلاغ را پنهان کرد، قلب جیانگ شو و لیانگ ژن را گرفت و به داخل رفت. مهم ترین قلب، یعنی قلب شیه‌چی هنوز پیدا نشده بود. تنها با یافتن قلب شیه‌چی بود که می توانست در سنگی را باز کند. بدون قلب شیه‌چی، حتی اگر قلب یه شیائوشیائو را پیدا کند، فایده‌ای ندارد.

سینه اش در سمت چپ خالی و با درد شدیدی همراه بود اما شیه‌شینگ‌لان بی تفاوت ماند. اگر درد و مرگ دیگر ربطی به یکدیگر نداشتند، آسیب فقط یک آسیب بود. این درد هیچ احساس منفی ایجاد نکرد.

او شروع به جستجوی گسترده اتاق ها کرد. زمان دقیقه به دقیقه می‌گذشت. شیه‌شینگ‌لان فقط قلب گویو و ژنگ لوان را پیدا کرد. هیچ اثری از قلب او و قلب رن‌زه نبود. قلب شیه‌شینگ‌لان کمی فرو رفت. بدیهی است که شانس با او نبود.

داشت از اتاقی بیرون می‌آمد که صدای قدم های نزدیک را شنید. نه چندان دور جیانگ شو شمشیر شیطان خونین را در دست داشت و به اطراف نگاه می‌کرد. او مشخصاً در جستجوی آخرین قربانی گویو بود، اما نگاهش به تدریج روی زمین قرمز لاکی افتاد. چند قطره خون روی خطوط ظریف قرمز و سفید بود. شیه‌شینگ‌لان به دو قلب خون آلود که در دستانش بود نگاه کرد و سینه‌اش در حالت خونریزی فرو رفت.

جیانگ شو با آرامش از جایش بلند شد. «شیه ‌چی میدونم اینجایی. گویو رو تو مخفی کردی، درسته؟»

او به تمسخر گفت. «تو فقط می تونی کارها رو به تاخیر بندازی.»

در صدایش نقد و انتقاد تحقیرآمیزی وجود داشت. به نظر می‌رسید که روش های حریف آنقدر ضعیف بود که فقط می‌توانست بخندد. شیه‌شینگ‌لان به او توجهی نکرد و قصد داشت اجساد کلاغ را از پنجره بیرون بیاورد که ناگهان شیه ‌چی گفت: «برادر، صبر کن!»

«چیه؟»

شیه ‌چی دستور داد، «چند پر کلاغ روی زمین بذار.»

شیه‌شینگ‌لان وقت نکرد به دلیلش فکر کند و به گفته شیائوچی عمل کرد. او مشتی پر کلاغ را دور حوض خونی که از کشتن کلاغ باقی مانده بود پراکنده کرد. سپس نفسش را حبس کرد و خود را پنهان کرد.

جیانگ شو دنبال خون رفت و متوجه شد اتاقی که قبلاً شیه‌شینگ‌لان در آن بود. حوض آشکار خون را روی زمین یافت و گمان کرد مال شیه‌چی است. قصد داشت دنبال گویو برود. به سمت در رفت و ناگهان ایستاد.

قیافه اش کمی تغییر کرد. به سمت حوض خون برگشت و بو کشید. سپس چشمانش فشرده شد. بوی خون انسان نبود. در فاصله بین فرش، چند پر کلاغ کوتاه و کر...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی