اپ بازیگر فیلمهای ماورأطبیعی
قسمت: 162
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۶۰بازی تاروت (۱۰)
«چی؟ این شیهچی نیست؟ شیهچیویینگه؟»
لحظه ای که جیانگشو این خبر را شنید، تعجب عمیق چشمان آرام و سرد او را پر کرد.
گو یو سری تکان داد، چهره همیشه چاپلوساش پر از وقار بود. جیانگشو قبلاً در مورد حکم مرگ صحبت کرده بود و این نتیجه گیری بسیار قانع کننده بود. آنها فکر میکردند که شیهچی بدون شک خواهد مرد، اما شیهچیوئینگ کسی بود که مرد. آنها در مسیر اشتباه رفتند؟ حکم مرگ اشتباه بود؟
اقدامات شیه چیویینگ کمی عجیب بود، بنابراین آنها برای توجه بیشتر آماده میشدند. حالا شیه چیوئینگ مرده بود...
گو یو حدس خود را بیان کرد. «آیا جایگزین مرگ یا تعویض کارت شناسایی اتفاق افتاده؟»
حالت جیانگشو غم انگیز بود. سریع تصمیم گرفت و با خونسردی دستور داد «بریم ببینیم.»
گو یو دنبال کرد.
مرگ شیهچیوئینگ همه چیز را گیج کننده کرد.
گروه سه نفره شیهچی با عجله به سمت اتاق شیه چیوئینگ رفتند و با دیدن جسد روی تخت تقریباً نتوانستند جلوی حالت تهوع خود را بگیرند. گلوی شیهچی حرکت کرد و وقتی بینیاش را پوشانده بود، حالت تهوع اش را مهار کرد. در کنارش، چهره رنزه در حالی که اوق میزد زشت شده بود.
این اتاق مورد اصابت صاعقه قرار گرفته بود و تمام بدن او سوخته بود و بوی تندی که با بوی خون آمیخته بود به مشام میرسید. این به سادگی یک جهنم روی زمین بود. شیه چیوئینگ روی تخت را دیگر نمیتوان انسان نامید. او توسط یک وسیله ناشناخته مثله شده و به چند تکه گوشت و خون تبدیل شده بود. کلاغهای بزرگ شده در قلعه با منقار خود پوست لطیف او را دریدند، به غذای لذیذ زیر آن نوک زدند و خون مینوشیدند. منقار زرد آنها به رنگ قرمز خون و پرهای سیاه آنها نیز خیس از خون بود.
این دسته از کلاغها توسط مردم بزرگ شده بودند و اصلاً از مردم نمیترسیدند. وقتی بازیگران آمدند توجهی نکردند و فقط خود را وقف لذت بردن از جشن کردند.
رنزه پیشنهاد داد: «من نزدیکتر میرم و نگاهی میندازم—»
شیهچی اخم کرد و حرفش را قطع کرد. «نیازی نیست.»
او کاملا مرده بود. نیازی به بررسی مجدد نبود. رنزه ایستاد.
بازیگران دیگر دیدند که جیانگشو از راه رسید و آگاهانه کنار رفتند. جیانگشو شیه چیوئینگ مرده را دید و چهره اش فوراً تیره و تار شد. واقعا مرده بود
لیانگ ژن با عجله رفت تا بررسی کند. بیرون آمد و سرش را برای همه تکان داد. بدیهی است که او چیزی پیدا نکرده بود. شیهچی در سکوت مشاهده میکرد. لیانگ ژن هیچ جزئیاتی را از دست نداده بود. او واقعاً چیزی پیدا نکرد.
شیه چیوئینگ مرده بود. یه شیائوشیائو هرگز اینقدر متزلزل نشده بود. واقعا اشتباه حدس زدند؟ گریه قبلی شیه چیوئینگ دروغ نبود. اگر او واقعاً جادوگر تاروت بود یا همانطور که آنها حدس میزدند با جادوگر مرتبط بود، چگونه میتوانست مرده باشد؟
همه بازیگران اینجا جمع شده بودند. شیهچی قبل از اینکه چشمانش را پایین بیاورد با آرامش صورت همه را بررسی کرد. جیانگشو و گو یو دستور مرگ را میدانستند. بهنظر میرسید لیانگ ژن به سرعت متوجه این موضوع شده است. غیر از آنها بقیه نمیدانستند.
حدس زدن آن آسان بود زیرا روندی در بین بازیگران وجود داشت. هر چه عنوان بالاتر بود، نسبت به مرگ بیتفاوتتر بودند. قبلاً وقتی لیانگ ون درخواست کمک کرد، همه به جز یه شیائوشیائو او را رد کردند. این نشان داد که در این گروه از بازیگران مریم مقدسی وجود ندارد. در حال حاضر حالت ها عادی بود و از حکم مرگ بیاطلاع بودند. هرچه تغییر در چهره و حالا بیشتر باشد، افکار بیشتری نیز وجود دارد.
لیانگ ژن برای بررسی سریع وارد شده بود. او باید متوجه شده باشد که مرگ شیهچیوئینگ عجیب بود. علاوه بر این، آن که مرده بود فقط یک سیاهی لشکر بود. چرا جیانگشو سرد و بیرحم اینقدر غمگین بود؟ باید این باشد که مرگ شیه چیوئینگ گمانه زنیهای او را کاملاً نفی کرده و باعث شده که دوباره به گمانه زنی بیفتد و او را عمیقاً تح*ریک پذیر کند.
شیهچی نگاهی به جیانگشو انداخت بدون ای...
کتابهای تصادفی


