اپ بازیگر فیلمهای ماورأطبیعی
قسمت: 161
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۵۹ بازی تاروت (۹)
با خط زدن شیهچیویینگ، میتوان میتوان کارت های تاروت را بصورت یک به یک به بازیگران مربوطه نسبت داد...
قلب رنزه وحشیانه پرید.
[اوه خدای من!!!]
[من از منظر خدا نگاه میکنم. چرا من ندیدم که شیه چیوئینگ مشکل داره؟]
[لعنت، من حدس میزنم شیهچی خدای ارلنگه که میتونه چشم های بهشت رو باز کنه.] (ارلنگ:خدای چینی با چشم سوم حقیقت بین در وسط پیشانی اش.)
[این واقعیه یا تقلبی؟؟؟ لعنتی، در مورد مرگ لیانگ ون چطور؟]
[شیهچیوئینگ این کار رو کرد؟]
[نه، اگه این درست باشه، شیهچی کمی سریعتر از جیانگشوعه.]
[صبر کن، من کمی گیج شدم. آهههه، هنوز مشخص نیست.]
یه شیائوشیائو به اطراف نگاه کرد تا مطمئن شود کسی در اطرافشان نیست. قبل از ابراز شک و شبهه هایش تردید کرد. «چرا باید شیه چیوئینگ باشه؟»
او کلمات بعدی خود را مرتب کرد. « بین بازیگرا، به غیر از لیانگ ون که مطمئناً احمقه، بازیگرای زن هنوز زنده هستن من، لیانگ ژن ، زنی که زوج داره و شیه چیوئینگ. در مجموع چهار بازیگر زن هست. اونی که زوج داره حذف میشه چون اون و جفتش با ویژگیهای کارت عاشق و معشوق مطابقت داشتن. با این حال، چرا شیه چیویینگ نمیتونه یکی از کارتهای زن باشه در حالی که لیانگ ژن یا من اون شخص اضافی باشیم؟ دلیل اینکه لیانگ ژن یا من نمیتونیم مشکلی داشته باشیم چیه؟»
یه شیائوشیائو احساس کرد که تطبیق دادن کارتهای تاروت تنها بر اساس شخصیت بازیگر بسیار عجولانه است.
«البته من نیستم. با این حال، چرا نمیتونه لیانگ ژن باشه؟» یه شیائوشیائو پر از تردید بود. رنزه از قبل احساس واضحی داشت اما با شنیدن سخنان یه شیائوشیائو دوباره گیج شد.
شیهچی پاسخ داد: «به این دلیله که رعد و برق اتاق رو تشخیص میده، نه افراد رو.»
یه شیائوشیائو شوکه شد. بله، این یک فیلم قرمز بود. صرف نظر از کیفیت، یک فیلم ترسناک بود. یا به بیان کلی تر، یک فیلم بود. این فیلم بازتاب واقعی واقعیت نبود. در غیر این صورت، هیچ افزایش زمانی برای تسریع مصنوعی روند وجود نخواهد داشت. در عوض، به آنها اجازه میدهد کمی اطراف را تجربه و کاوش کنند. اما بدیهی است که تماشاگران اجازه آن را نمیدهند. این باعث میشود آنها احساس کنند که وقت تلف کردن است.
یک فیلم با دقت تنظیم و فشرده شده بود. کیفیت یک فیلم مستقیماً به سختی ارتباط نداشت، بلکه با دقت ساخت مرتبط بود. هر چه کیفیت فیلم بالاتر بود اطلاعات بیهوده کمتری داشت. حتی مکاتبات دقیق یک به یک نیز وجود داشت.
زندگی پر از اطلاعات بیمعنی بود زیرا مردم نمیتوانستند تصمیم بگیرند که گوش کنند یا نه. علاوه بر این، چشم انسان مدام چیزها را میدید. این در واقع یک فرآیند ورودی ناخودآگاه بود اما این اطلاعات در واقع برای انسان بیفایده بود.
فیلمهای ترسناک متفاوت بودند. در فیلمهای ترسناک ، هر تصویر و هر کلمه ای که شخصیت های غیربازیکن میگفتند اهمیت ویژه ای داشت. پیش از این، خدمتکار به وضوح تاکید کرد که “اتاق انتخاب شده قابل تغییر نیست.” به این معنا که “رعد و برق اتاق را میشناسد، نه افراد را.”
البته ممکن بود مقایسه اطلاعات آنها نادرست باشد. جمله ای که خدمتکار تاکید کرد، سرنخی از مکانیزم ماشه مجازات برج نبود. در واقع برای رویدادی بود که هنوز رخ نداده بود. با این حال، احتمال این امر اندک بود.
علاوه بر این، حدس زدن بر اساس اطلاعات موجود بود و معنای حدس زدن در آینده را در نظر نمیگرفت. هدف از حدسیات بودن به دنبال مزایا و اجتناب از معایب در آینده بود.
رنزه و یه شیائوشیائو ساکت بودند.
شیهچی به چرخ شانس خیره شد و بعد از لحظه ای آرام صحبت کرد. «معنای کارتهای تاروت جستجوی مزایا و اجتناب از معایبه.»
«متافیزیک از پیش مقدر نشده. چیزی که در واقع محاسبه میکنه اینه که اگه خودتون رو تغییر ندید و مسیر فعلی رو دنبال نکنید چه اتفاقی می افته. و بعد این پایان رو دریافت می کنید.»
«بشریت خودش میتونه سرنوشت خودش رو تغییر بده چون اگه معلوماتش نادرست باشه طبیعتاً محاسباتش هم درست از آب در نمیاد. به عنوان مثال، کارتهای تاروت بهت می گن که تنبلی تو منجر به اخراج شدنت میشه. با این حال، اگه سخت کار کنی، شغلت رو از دست نمیدی. متافیزیک نتیجه ی علته.»
«بنابراین اگه لیانگ ون در حالی که ماه به آسمون تسلط داره در اتاق خودش بمونه، رعد و برق به بهش می خوره. این نتیجه اجتناب ناپذیر وضعیت مرگ اونه.»
یه شیائوشیائو و رنزه هر دو بیسر و صدا گوش میکردند. سپس رنزه قبل از گفتن تردید کرد: «اما لیانگ ون تغییر ایجاد کرد. اون توی اتاقش نموند اما بازم مرد...»
این بی معنی بود.
شیهچی سر تکان داد و مستقیماً آن را تأیید کرد. «در واقع، مثال قبلی من خیلی بدیهی بود. تنبلی منجر به بیکاری میشه اما آیا اگه سخت کار کنی واقعاً دیگه بیکار نمی مونی؟ جواب منفیه.»
او قبل از این که اضافه کرد، مکث کرد: «شاید دیگه تنبلی دلیل بیکاری نباشه، اما دلایل دیگه ای برای از دست دادن شغلت وجود داره.»
«به عنوان مثال، اخراجهایی وجود داره که ناشی از رکود اقتصادیه، رئیس هایی که با پول از شرکت فرار میکنن، تحت فشار قرار گرفتن و اذیت شدن توسط همکار ها...»
«جمله قبلی من بر اساس پیش فرضی بود که بدون تأثیر عوامل دیگه خیلی سخته و تقریباً غیرممکنه.» شیهچی مکث کرد و آهی کشید. «بدیهیه که سرنوشت، اثر پروانه ای داره.»
رنزه با شنیدن «اثر پروانه ای» لرزید و کمی بیحس شد. بله، فقط به این دلیل که عامل قبلی، دیگر وجود نداشت، لزوماً به این معنی نبود که سرنوشت تغییر خواهد کرد. به این دلیل بود که ممکن است عوامل دیگری دخیل باشند که همه چیز را به همین شکل پیش ببرند.
«اگه از یه فاجعه فرار کنی، واقعاً میتونی از یه فاجعه دیگه جلوگیری کنی؟ فاجعه لیانگ ون توسط چرخ شانس به اون گفته شد. راه حل، بهش گفته شد اما اون...
کتابهای تصادفی


