فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 150

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۱۴۸ ژن

شیه‌چی ناگهان این جمله را شنید و به دلایلی چیز‌ عجیبی احساس کرد. اخمی کرد، چشمانش را بست و دوباره باز کرد. احساس می‌کرد که تمام بدنش تحت تأثیر یک احساس غیرقابل توضیح است که از مکانی ناشناخته آمده است. حتی کمی شوم بود. او نمی‌دانست که این حس از استعداد او ناشی می‌شود یا خیر.

شیه‌چی سرش را بلند کرد و بیشتر نگران شخصی شد که مجسمه بر اساس آن ساخته شده بود. به میل خود چیزهای دیگری پرسید. چشمان پیرمرد سوسو زد و نپذیرفت. «این بخشی از حریم خصوصی شخصیه و برنامه منو از صحبت در موردش منع کرده...»

شیه‌چی درک خود را بیان کرد. «بی ادبی از من بود.»

پیرمرد شیه‌چی را برد تا در سالن قدم بزند و او را بیرون فرستاد. شیه‌چی ایستاد و بدون هیچ امیدی از پیرمرد پرسید. «توی تاریخچه برنامه، شخصی به اسم لیان‌شی وجود داره؟»

شیه‌چی همیشه کنجکاو بود که بزرگترین دانشمند جهانش که فناوری آرایش ژن و ترکیب ژن را اختراع کرده بود، حتی به این برنامه آمده است یا خیر. هیکل پیرمرد ناگهان خشک شد.

شیه‌چی متوجه زبان بدن او شد و متعجب شد. «وجود داره، درسته؟»

پیرمرد در حالی که از آستانه عبور کرد دوباره او را به داخل کشید و زمزمه کرد: «این اسم رو از کجا شنیدی؟»

«من توی دنیایی زندگی می‌کنم که دانشمندی به اسم لیان‌شی توش وجود داره.»

قیافه پیرمرد قبل از بازگشت به حالت عادی متشنج شد. به‌نظر می‌رسید تعجب می‌کرد: «چرا در مورد اون می‌پرسی؟ باهاش کاری داری؟»

شیه‌چی نمی‌خواست خودش را افشا کند وقتی طرف مقابل هنوز چیزی را فاش نکرده است. علاوه بر این، او واقعاً هیچ ربطی به لیان‌شی نداشت، بنابراین فقط پرسید: «اون رو می‌شناسی؟»

پیرمرد می‌دانست که شیه‌چی طفره می‌رود. قبل از اینکه سرش را تکان دهد عمیقا به او خیره شد. «من اون رو نمی‌شناسم اما می‌دونم که چنین شخصی وجود داره.»

چهره شیه‌چی کمی تغییر کرد. از آنجایی که پیرمرد لیان‌شی را می‌شناخت، به‌نظر می‌رسید این شخص واقعاً به برنامه آمده است. بنابراین دستاوردهای ثبت شده او در تاریخ همه توسط برنامه ارائه شد و فناوری اولیه ساخت پت از برنامه آمده است.

« مطمئنی لیان‌شی که گفتی و لیان‌شی که من گفتم هردوشون یه نفر هستن؟»

«افراد زیادی به اسم لیان‌شی وجود دارن اما فقط یکی از اونا دانشمنده.»

شیه‌چی به‌طور آزمایشی پرسید: «اون... چطوره؟»

پیرمرد سرش را پایین انداخت و دوباره به حلقه‌های شیه‌چی نگاه کرد. بعد سرش را بلند کرد و خطوط ظریفی در گوشه چشمانش ظاهر شد، صورتش شبیه گردوی خشک شده بود. «اون بیش از ۳۰ سال پیش توی خط مقدم بود. بعد رفت و دیگه برنگشت.»

۳۰ سال پیش.

شیه‌چی ساکت بود. او امسال ۲۲ سال داشت و از نسل اول پت بود. لیان‌شی بیش از ۳۰ سال پیش مشهور شده بود. خودش بود، بله.

شیه‌چی می‌دانست که درخواست بعدی او بیش از حد زیاد است، اما همچنان می‌خواست آن را تایید کند. « می‌تونی آرزوش رو به من بگی؟»

او هیچ امیدی نداشت. او حتی فکر کرد که پیرمرد ممکن است در سکوت او را به خاطر گستاخی‌اش سرزنش کند، اما پیرمرد پاسخ داد: «دوتا آرزو داشت.»

شیه‌چی کمی تعجب کرد. وقتی در مورد مجسمه اول صحبت می‌کرد، پیرمرد گفت که به دلیل حفظ حریم خصوصی، فاش کردن اطلاعات آن ناخوشایند است. پس چرا موضوع لیان‌شی خصوصی نبود؟ چرا اکنون حاضر شد ابتکار عمل را به دست بگیرد؟

«اول، اصلاح ژنتیکی.»

شیه‌چی سر تکان داد. او از قبل این را می‌دانست.

«دوم.» پیرمرد نفس عمیقی کشید. برگشت و به اولین مجسمه نگاه کرد و وقتی به سمت شیه‌چی برگشت ، حالتش آرام بود. «اون بهترین ژن‌ها رو می‌خواست.»

شیه‌چی مات و مبهوت شد و فکر کرد که این بسیار معقول است. اگر لیان‌شی می‌خواست از فناوری اصلاح ژنتیکی برای ایجاد افراد بهتر و پیشرفته‌تر استفاده کند، طبیعی بود که بهترین ژن‌ها را بخواهیم. از این گذشته، این ژن‌های عالی می‌توانند برای اصلاح ژنتیکی برای ایجاد پت برتر استفاده شوند.

«چرا به اون نگاه می‌کنی؟» نگاه شیه‌چی به اولین مجسمه مرد جوان خوش تیپ و زیبا افتاد و با صدای بلند پرسید.

پیرمرد پاسخ داد: «چون لیان‌شی با موفقیت بخش کوچیکی از ژن‌های نیمه خدایی رو برد.»

شیه‌چی مات و مبهوت شد. اولین مجسمه یک نیمه خدا بود. لیان‌شی آرزویی کرد و با موفقیت به آن رسید. او بخش کوچکی از ژن‌های نیمه‌ خدا را برداشت و از آن برای ساخت پت استفاده کرد. شن‌یی گفت که او یک پت نسل صفر است. او در اصل یک فرد معمولی بود، اما بعداً تغییرات ژنتیکی دریافت کرد و با ژن‌های قبلی خودش قابل مقابله نبود. بنابراین او... ژن نیمه خدا را داشت.

شن‌یی باید لیان‌شی را بشناسد. شیه‌چی اکنون از این موضوع بسیار مطمئن بود. با این حال، این ربطی به او نداشت. او فقط به شایعات گوش می‌داد. او نمی‌دانست مگر اینکه شن‌یی بعداً آن را بگوید.

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی