فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 115

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر صد و سیزدهم: زندگی در دوزخ(15)

اون دو نفر مدتی با همدیگر ارتباط برقرار کردند.

جی شینگچن پرسید:«کی قراره شروع کنی؟»

«هیچ عجله‌ای نیست. شیه‌چی و سوچینگ الان از هم جدا هستند و من فقط یه فرصت دارم. اگه برای کشتن یه نفرشون خودم رو در معرض دید قرار بدم، شانسم برای کشتن نفر دوم رو کاملا از دست میدم. بهترین موقعیت، زمانیه که اونها باهم هستن.»

جی شینگچن به طور آزمایشی ازش پرسید:

«با اینحال، احتمال باهم بودنشون خیلی کمه. اگه یه نفر رو بخوای بکشی، کدوم رو انتخاب میکنی؟»

چنگ ژو برای لحظه‌ای فکر کرد، سپس با لحنی سرد جواب داد:«شیه‌چی.»

جی شینگچن غافلگیر شد. اون فکر نمی‌کرد اولویت انتخاب شیه‌چی براش انقدر بالا باشه.

{چنگ ژو عمیقاً داره یه چیزی رو پنهان میکنه.}

{چرا باید بخواد شیه‌چی و سو چینگ رو بکشه؟ این دوتا آدم هیچ ارتباطی باهم ندارند.}

{شاید تو دنیای واقعی با هم خصومت خانوادگی، چیزی دارند.}

اونها در حال صحبت بودند، که ناگهان حرکتی در آسمان به وجود اومد. چنگ ژو تماشا کرد که شیه‌چی به همراه سه نفر به پایین اومدند و نیت کشتن تو چشماش برق زد. اونها تو طبقه بالایی نمونده بودند و در واقع توی تور افتادند...

چنگ ژو سرش رو چرخوند و پرسید:«اونا دنبال تو اومدن؟»

جی شینگچن به طور جدی آسیب دیده بود و به طور غریزی وحشت کرد. «قصد داری الان انجامش بدی؟»

شیه‌چی صحنه ای رو دید که دو نفر در حال زمزمه کردن با یکدیگر بودند و احساس کرد که کمی عجیب بنظر می‌رسد. اون نتونست جلو اخم کردنش رو بگیره. شیه‌شینگ لان که به شدت به تغییر حالت شیه‌چی حساس بود، با صدایی آروم پرسید:«مشکل چیه؟»

شیه‌چی به بالا نگاه کرد. «فکر نمیکنی رابطشون تغییر کرده؟»

شیه‌شینگ لان دوباره به چنگ ژو و جی شینگچن خیره شد. چنگ ژو هنوز بی تفاوت بنظر می‌رسید اما جی شینگچن کمی خوددار بود و حالتش جوری بنظر می‌رسید که.... انگار قصد داشت کسی رو خوشحال کنه. با این حال، چنگ ژو کاملا هویدا پیرو جی شینگچن بود.

کمی بعد، چنگ ژو و جی شینگچن با قیافه‌ای هشدار دهنده جلو اومدند. نگاه شیه ‌چی برای لحظه‌ای روی چنگ ژو افتاد سپس سریع نگاهش رو گرفت. اون خندید و قصدش رو توضیح داد، اما کمی مردد بود. شیه‌چی فقط در مورد توزیع یکنواخت انرژی صحبت کرد و نگفت که پایین رفتن از نردبان تار عنکبوتی راه نجات هست.

چنگ ژو چشم هاشو پایین انداخت و لبهاشو کمی خم کرد.

اگه واقعا خواب آلود بودی، کسی به شما بالشی برای سرگذاشتن میداد. اگه شیه‌چی میخواست انرژیش رو به اشتراک بگذاره، قطعا همه رو مطلع میکرد. اون زمان سوچینگ و شیه ‌چی در کنار هم قرار می‌گرفتند. این بهترین موقعیت پیش رو بود.

«من انرژی کمی دارم و هیچ نظری در مورد به اشتراک گذاشتن یکسان انرژی خودم ندارم.... تو چی برادر جی؟» چنگ ژو با لبخند از جی شینگچن اون سوال رو پرسید.

جی شینگچن با سردی پوفی کرد.

شیه چی به عدم موافقت جی شینگچن اهمیتی نداد و مستقیم به طبقه پایینی رفت. بعد از ترک طبقه‌ای که جی شینگچن و چنگ ژو اونجا مستقر بودند، شیه چی به حرف دراومد:«برادر، یادمه گفتی وقتی که پایین رفته بودی، تو طبقه پنجم جهنم سرد، با یه جنازه عجیب روبرو شدی.»

شیه‌شینگ لان قبل از به یاد آوردن جسد، لحظه‌ای در موردش فکر کرد و گفت:«منظورت جسدیه که بنظر می‌رسید با یه سلاح معمولی به قتل رسیده، اما در واقع توسط چیزی خورده و دچار فرسایش شده بود؟»

رن زه از چیزی خبر نداشت. «مشکلی وجود داره؟»

«چه کسی میخواد روش قتل واقعیش رو پنهان کنه؟» شیهچی به صحنهای که جی شینگچن پشت چنگ ژو ایستاده بود، فکر کرد و بتدریج تو حالت تفکر فرو رفت.

برای نیم روز بعد، شیه‌چی و حزبش تا آخر راه رو رفتند. اولین باری که شیه‌شینگ لان اون راه رو پایین رفته بود، بقیه رو کشت تا انرژی جمع کنه. دفعه دوم، تو تجارتش ثروتمند شده بود و در بار اخر، مردم رو متقاعد و به انجام ایده شیه‌چی دعوت کرد.

برای اونایی که باور نمیکردند، فقط نیاز بود شیه‌چی نمایش خشنی راه بندازه... گذشته از این، حزب شیه‌چی گروه قدرتمندی بود و انرژی با اونها به طور مساوی اشتراک گذاشته میشد. بنابراین، مسیر رو به پایین به سرعت باز شد.

اونهایی که بیشترین انرژی رو داشتند، بازیگر بودند و در ابتدا به درستی راه شک داشتند. سپس، زمانی که اونها سرنخ های جمع شده توسط خودشون رو به هم متصل کردند و بعد مقایسه کردن، اونها متوجه شدند که درسته.

اونها همچنین بخشی از گروه حمایت سه نفره شیه‌چی شدند.....

بعد از رفتن حزب شیه‌چی، بازیگران اصلی خندان چهره تاریک خودشون رو نشون دادند. «اونها ممکنه درست بگن. با اینحال، اگه ما اینجوری که اونها میگن پیش بریم، اونها سهم زیادی توی طرح دارند و احتمالا تو سه رتبه اول قرار بگیرن. اونوقت ما عقب نمی‌افتیم؟»

«من یه راه حلی دارم. بیاین سه نفرشون رو بکشیم. سپس به طور مساوی انرژی رو با بقیه تقسیم میکنیم و پایین میریم.»

«داری رویا میبینی؟ ما نمیتونیم اونها رو شکست بدیم. حتی اگه اونها هم بمیرن، ما سه نفر اول نخواهیم شد. فراموش نکن که جی شینگچن و چنگ ژو هنوز زندن.»

«فراموش کن، ما میتونیم طبق روش اونها به آرومی اینجا رو ترک کنیم. فقط امیتاز کمتری میگیریم.»

«اگه جی شینگچن ازمون درخواست کنه که بهش کمک کنیم تا شیه‌شینگ لان و بقیه بکشیم چی؟ اون حتما نمیتونه شیه‌چی رو تحمل کنه. بهرحال، زمان حیاتی برای بیرون رفتن و رتبه بندی .....»

«این بستگی به شرایط اون زمان داره. ما باید ببینم کدوم طرف خوبه که بهش کمک کنیم. اگه اونها باهم دیگه بجنگند و به اندازه کافی آسیب ببین، به نفع ما هست. در اون صورت کشتنشون خیلی راحته.»

«هاهاهاها، تو قلب بزرگی داری.»

هرجا که شیه‌چی میرفت، زندانی های بیشتری به صف گروه اشتراک برابر می‌پیوستن‌. از این گذشته، قبلا صفی از مردم وجود داشت که با امنیت کامل انرژیشون توزیع شده بود. این ماجرا از کمی قبل، تبدیل به یه چیز متقاعد کننده برای مردم شده بودش. اینکه فقط سه نفر میتونن تو یه زمان و طبقه، بمونن یه چیز کاملا جعلی بشمار می‌اومد.

نیم روز بعد، اون نصف زندانیان جهنم رو جمع کرده بود.

زندانی های بیچاره‌ وقتی که انرژی‌ای که همیشه خوابش رو می‌دیدند رو بدست اوردن، گروه سه نفره شبه چی رو ستایش کردند. حتی کارشون بیشتر شبیه به پرستیدن بود‌‌.. اونهایی که انرژی بیشتری داشتند، جرات نکردند چیزی بگن و فقط تونستن با گروهی از روح های بیچاره که با دیده تحقیر بهشون نگاه میکردند، بمونند.

سوچینگ شیه‌چی رو به کناری کشید و باهاش صحبت کرد.

«من توقع نداشتم اولین شخصی که در مورد توزیع انرژی فکر کرده تو باشی. تو آدم مهربون و دلسوزی هستی.»

«من الان میفهممش. اگه کلید راه باز کردن درهای بهشته، پس به اشتراک گذاشتن، راهی برای گشودن درهای جهان بشری هست.»

شیه‌چی سرتکون داد.

«بگذریم.» سو چینگ به شیه‌شینگ لان که درحال سلام کردن به زندانی ها بود، اشاره زد و با خجالت پرسی...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی