فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 73

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل 73 – خانه متروکه 1552 (5)

نویسنده حرفی برای گفتن دارد: «این فصل را بعد از غذا بخوانید.

نکته: فقط می‌خواستم هشدار بدم چون این فصل مملو از تصاویر وحشتناک درباره غذاست، به خاطر همین موقع خوندن مراقب باشید. با جلو رفتن به تدریج این تصاویر کاهش پیدا می‌کنند.»

بازیگر خاکستری، با غذاهای ژاپنی آشنایی نداشت. فکر می‌کرد باید این گونه باشد و زیاد به آن فکر نکرد. طعم آن را دوست نداشت به همین دلیل به سختی آن را قورت داد و برای از بین بردن چربی آن، چیزی نوشید.

شام تمام و هوا تاریک شد.

شیه‌چی صبر کرد تا همه به اتاق خود برگردند و به آشپزخانه رفت. لوون او را تماشا کرد که در یخچال را باز کرد و اطراف سینک را جستجو کرد. بالاخره سراغ سطل زباله رفت.

لوون جلو رفت: «موضوع چیه؟»

شیه‌چی به سطل زباله اشاره کرد: «منطقیه که موقع پخت و پز یه مقدار زباله به وجود بیاد، مثل برگ سبزیجات. اما با اینکه تموم آشپزخونه رو گشتم چیزی پیدا نکردم.»

آشپزخانه کاملا تمیز بود و اصلا به نظر نمی‌رسید تازه یک مهمانی را اداره کرده باشد. روی میز مقداری غذای سرخ شده بود اما آشپزخانه اصلا بوی آن را نمی‌داد.

لوون صدایش را پائین آورد و پرسید: «می‌خوای بپرسی که این مواد از کجا اومدند؟ غذاها چطوری درست شدند؟»

شیه‌چی سر تکان داد: «راستش دارم به این فکر می‌کنم که حتی اگه غذاها مشکل داشته باشند، فقط بعضیاشون باید مشکل‌دار باشند.»

«چون روز اوله؟»

شیه‌چی عینکش را بالا داد: «درسته، امکان نداره همه ما بمیریم. حتی اگه لازم باشه تعداد افراد کاهش پیدا کنند، باید تو مرحله بعد اتفاق بیفته نه مرحله اول.»

لوون سر تکان داد و بعد ناگهان تلفن‌هایشان زنگ خورد.

شیه‌چی در حالی که گوشی‌اش را برای چک کردن بیرون می‌آورد، گفت:

«این باید یه به روزرسانی برای طرح باشه.»

[پیشرفت طرح به روز شده است. اکنون از همه بازیگران خواسته می‌شود برای خواب به اتاق خود بازگردند. پس از وقوع حادثه می‌توانید آزادانه حرکت کنید.]

لوون به کلمه حادثه خیره شد و با حالتی جدی گفت: «این یعنی شب یه اتفاق عجیبی میفته؟»

شیه‌چی این حرف را به دل نگرفت: «معلومه، بالاخره اینجا یه خونه متروکه‌س. اول می‌خواستم جایی که آشپز خوابیده برم، حالا نمی‌شه کاری کرد، بیا برگردیم.»

لوون او را دنبال کرد و آن‌ها به اتاق خود برگشتند. برنامه دوباره زنگ خورد.

[لطفا چراغ‌ها را خاموش کنید و در عرض نیم ساعت به رختخواب بروید.]

شیه‌چی دوش گرفت و در آخرین لحظه به رختخواب رفت و دراز کشید. قبل از رفتن به رختخواب، بارها از قفل بودن در اطمینان حاصل کرد.

عطری ضعیف وارد بینی لوون شد و به طرف شیه‌چی در تخت روبرویش نگاه کرد: «حالا باید چیکار کنیم؟»

صدای شیه‌چی کمی خوابالود بود: «هیچی، بخواب.»

«واقعا خوابی؟ قرار نیست به طرح داستان فکر کنی؟»

«اگه شفاف فکر کنی متوجه می‌شی که نمی‌تونی چیزی درباره قسمتی که اطلاعاتی درباره‌ش نداری، بفهمی. حالتای روانی دیگه غیر از خواب‌الودگی الان بی معنیند.»

لوون می‌خواست از شیه‌چی تمجید کند: «شیه‌چی چرا این طوری....»

اما شیه‌چی چشمانش را بست و لب‌هایش حرکت کرد: «فکر کنم رن‌زه ممکنه یه هم اتاقی رو از دست بده.»

«...می‌خوام بخوابم.»

نمی‌خواست به خاطر پیوستن به آن سوندره انعطاف ناپذیر، بیرون انداخته شود. نیمه‌های شب، شیه‌چی صورتش را برگرداند و دستش را به بالش فشار داد، اما بالش صدای جیرجیر داد. شیه‌چی جوابی نداد. لوون نیز به خاطر حضور شیه‌چی ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی