فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 61

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل 61 – جنگ وحشت (16)

«برادر، رئیس بی‌طرف نیست! اون یا به روح کمک می‌کنه ... یا خودش روحه!» قلب شیه‌چی فروریخت.

رئیس در پخش زنده مکان مرد چاق را خواسته بود. لحظه‌ای که مرد چاق مکانش را گفت، روح بلافاصله تغییر جهت داد. شیه‌چی قبلا صدای برخورد سر مرد چاق را به دیوار شنیده بود و محل تقریبی او را می‌دانست. در حال حاضر، روح به وضوح در همان جهت بود.

شیه‌چی فکر کرد آیا این یک تصادف است، اما قدم‌های روح ذهنیت او را آشکار کرد. قدم‌های قبلی روح نرم و مردد بودند. او سعی می‌کرد خودش را پنهان کند تا آشکارا کسی را نترساند. تردیدش به این دلیل بود که مطمئن نبود آن‌ها کجا هستند و مکررا آن‌ها را مشاهده و شناسایی می‌کرد.

حالا قدم‌های روح مشتاقانه و بدون هیچ مکثی بودند. به نظر می‌رسید مطمئن بود مرد چاق آنجاست. علاوه بر این، دستورالعمل داده شده توسط مرد چاق کاملا واضح بود. روح ممکن بود نتواند از دیوارها عبور کند اما باید با نقشه هزارتو آشنا باشد. مرد چاق هر بار که با انشعابی مواجه می‌شد به سمت چپ می‌رفت. خیلی آسان بود و برای پیدا کردنش، تنها مسئله، زمان بود. با فکر کردن به گذشته، به یاد آورد که رئیس از مرد چاق خواسته بود تا صفحه نمایش را باز کند تا در اتاق پخش زنده بدانند که او کجاست. او دید که این ترفند جواب نداد، مرد چاق را فریب داد تا مکانش را در محل مکالمه فاش کند.

شیه‌چی آرام ماند، فرقی نمی‌کرد رئیس روحی بود که مخفیانه با آن‌ها بازی می‌کرد. مهم این بود که در اتاق پخش زنده مشکلی پیش آمده بود و دوربین، مکان آن‌ها را مشخص می‌کرد.

با این حال قواعد بازی به این معنا بود که آن‌ها باید کل فرآیند قایم باشک را پخش می‌کردند.

جرقه‌ای در ذهن شیه‌چی زده شد.

الزام برای روشن نگه داشتن پخش زنده در واقع بسیار مبهم بود. برای اینکه اطلاعات فاش نشود او می‌توانست مستقیما رئیس را از اتاق پخش زنده بیرون کند، اما او نمی‌خواست این کار را انجام بدهد.

سرنخ فیلم کوتاه این بود که یک فرد باهوش ممکن است قربانی نبوغ خودش شود اما او باید تشخیص می‌داد که باهوش بودن چیست. آیا هر تصمیمی درست است یا قربانی نبوغ خودش می‌شود. او فقط می‌توانست به کاوش ادامه دهد. اگر بیش از حد به سرنخ توجه می‌کرد، می‌ترسید و دست از حرکت می‌کشید.

سرنخ‌ها همیشه در وهله بعدی بودند، اکتشاف فعال تنها راه زنده ماندن بود.

شیه‌چی چند ثانیه سکوت کرد و سپس دندان‌هایش را بر هم فشرد: «برادر، لباس‌‌هات رو بردار و چاقه رو تماشا کن.»

با فرض اینکه رئیس، روح باشد، روح ممکن بود از روی صفحه نمایش پخش زنده متوجه شود که آن‌ها کجا هستند. این امکان برای آن‌ها وجود داشت که از طریق صفحه نمایش تقسیم شده بدانند چه اتفاقی در طرف مرد چاق افتاده است. این به آن‌ها اجازه می‌داد تا اطلاعات کلیدی را به دست آورند. هزارتو کاملا سیاه نبود. نور سبز تیره کمرنگی وجود داشت. اگرچه وضوح دوربین تلفن همراه زیاد نبود، اما نشان دادن طرح کلی بدن انسان و تار شدن ویژگی‌های صورت، اهمیتی نداشت. از آنجا که روح قادر بود مطالبی را برای گمراه کردن مرد چاق بفرستد، آن‌ها هم می‌توانستند مطالبی را برای گمراه کردن روح ارسال کنند.

جوانب منفی و مثبت دو طرفه بود. خوب و بد مطلق وجود نداشت. نکته اصلی نحوه استفاده از آن‌ها بود.

شیه‌شینگ‌لان بدون اینکه حواسش پرت شود قدم‌هایش را می‌شمرد. پوشاندن صفحه گوشی یک پاسخ غریزی بود. حالا که معنی آن را فهمیده بود، بلافاصله لباسی را که صفحه گوشی را پوشانده بود، برداشت.

روی صفحه گوشی دوباره مرد چاق ظاهر شد، او گوشه‌ای نشسته بود و به گوشی نگاه می‌کرد.

شیه‌شینگ‌لان یک پیام خصوصی برای او ارسال کرد: «روح داره میاد طرفت.»

مرد چاق بلافاصله جواب داد: «چی؟»

لحظه بعد صدای کوبیده شدن تلفن به زمین در هزارتو به گوش رسید و به دنبال آن فریاد وحشتناکی شنیده شد. احتمالا مرد چاق باید روح را دیده باشد! به نظر می‌رسید مرد چاق تلفن را برداشته و شروع به دویدن کرده بود. صفحه دوباره به شدت می‌لرزید. مرد چاق به حرکت درآمده بود و شیه‌شینگ‌لان می‌توانست لرزش کف شیشه‌ای مه‌آلود را زیر پاهایش احساس کند.

شیه‌چی به صفحه گ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی