فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 45

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل 45 – دعوت

یان‌جینگ چیزی را که شنیده بود باور نمی‌کرد، به شیه‌چی خیره شد: «برادر، تو گفتی ...»

نگاهی به لوون انداخت و لوون با لبخند سرش را تکان داد: «برادر شیه تو قبول کرد.»

چهره یان‌جینگ فورا روشن و چشمانش پر از شادی شد. او مخفیانه برگشت و به لوون نگاه کرد و در حالی که هنوز توان دیدن داشت، چشمک دیوانه‌واری به لوون زد: «شنیدی اون موافقت کرد؟ شنیدی!؟ شنیدی؟!»

لوون بی اختیار سر تکان داد.

شیه‌چی لباس و مچی لباسش را مرتب کرد و رسما دست به سوی یان‌جینگ دراز کرد: «این کار واقعی‌ترش میکنه؟»

یان‌جینگ قبل از اینکه معنای کلمات را دریابد به دست‌های فوق العاده زیبا خیره شد. قسمت بالای بینی‌اش کمی سوزن سوزن شد و به سرعت با شیه‌چی دست داد، می‌ترسید او پشیمان شود.

شیه‌چی با کمی درماندگی لبخند زد.

3 دقیقه تمام شد و دید یان‌جینگ دوباره از بین رفت. حالا او یک شریک و انگیزه‌ای سخت برای کار کردن داشت.

یان‌جینگ کمی احساس خجالت می‌کرد: «برادر! برای انجام کارهام میرم وگرنه خجالت‌زده میشم. اگه مسئله‌ای بود از طریق برنامه باهام تماس بگیر. به محض اینکه تماس بگیری خودم رو می‌رسونم!»

او نمی‌توانست ببیند اما عملکرد خواندن برنامه وجود داشت. کمی وقت گیر بود اما بهرحال او هم بیکار بود.

یان‌جینگ نمی‌توانست صبر کند. قبل از اینکه شیه‌چی یا لوون بتوانند پاسخ بدهند، تلفن خود را برداشته و اتاق را ترک کرده بود.

شیه‌چی به لوون نگاه کرد و دوباره با پاهای ضربدری نشست: «اون عجله داره.» صندلی‌اش را جلو کشید، دستانش را روی هم گذاشت و با تنبلی شروع به صحبت کرد: «ازت سئوالی داشتم. اگه ناراحت میشی، مجبور نیستی بهش جواب بدی.»

لوون قبل از اینکه واکنشی نشان دهد برای چند ثانیه مبهوت ماند: «صورتم؟»

شیه‌چی کاملا صادق بود: «بله، ما متعلق به یه دنیا هستیم، اما ظاهرا تو انسان نیستی، بنابراین من کنجکاو شدم.»

شیه‌چی نگاهش را پائین انداخت و به انگشتانش خیره شد. چه چیزی در دنیایی که او زندگی می‌کرد بود که او نمی‌دانست؟

لوون قبل از اینکه با خوشحالی پاسخ بدهد، چند ثانیه سکوت کرد: «در حقیقت چیزی برای پنهان کردن وجود نداره. اینکه من کاملا انسان نیستم، حقیقت داره.»

شیه‌چی از جا پرید.

لوون توضیح داد: «خونه من نزدیک دریاست. در واقع در فاصله‌ای کمتر از صد قدم می‌تونم اون کناره آبی رو ببینم. بزرگ‌ترها همیشه به دخترای جوون هشدار میدند که با لباس شنا توی دریا شنا نکنند، چون ممکنه مردماهی‌های بی‌پروا اونا رو مجبور به جفت‌گیری کنند.»

شیه‌چی پرسید: «تو مطمئنی که موجودی به عنوان مردماهی وجود داره؟»

لوون خندید و سر تکان داد: «در این صورت من این فلس‌ها رو از کجا به دست آوردم؟»

به دلیل برخورد بانشاط یان‌جینگ و شیه‌چی، مدت‌ها بود که او اهمیت دادن به فلس‌های زشت صورت خود را متوقف کرده بود و احساس می‌کرد می‌تواند همه چیز را برای شیه‌چی افشا کند. شیه‌چی به سرعت آن را پذیرفت. چیزهای زیادی وجود داشت که او ندیده یا نشنیده بود اما این دلیل نمی‌شد که وجود نداشته باشند.

لوون ادامه داد: «افسانه‌ها می‌گند صدها سال پیش افرادی که کنار ساحل زندگی می‌کردند، ماهی‌های دریا رو خدا می‌دونستند و برای محافظت از ماهیگیرا هر چند وقت یکبار باکره‌هایی رو به دریا می‌نداختند.»

شیه‌چی پرسید: «مردماهی‌ها چه شکلی هستند؟»

«هیچ کس اونا رو ندیده اما وجود دارند. من دست‌نوشته‌های مردمی رو که صدها سال پیش نزدیک خونه ما ساخته شده، دیدم. به نظر می‌رسه که بعضی نظر مردماهی‌ها رو جلب می‌کردند اما نمی‌دونم حقیقت داره یا نه. در نقاشی‌ها اونا صورت‌های زشتی دارند، لب‌هایی مثل دهن ماهی، چشمای آبی، دو سوراخ بینی کوچیک، بدنی که با فلس پوشیده شده و قسمت‌های زیادی در معرض دید .....

لوون دوبار سرفه کرد: «منظورم رو که متوجه میشی.»

«آره.» شیه‌چی احساس ناخوشایندی داشت بنابراین موضوع را تغییر داد: «در مورد اون دخترایی که به مردماهی‌ها پیشکش شدند چی؟»

«بعضی از اونا غرق شدند و بدن‌شان توی دریا شناور شد. بعضی از اونا هم صحیح و سالم توی ساحل پیدا شدند.»

«کسایی که با مردماهی‌ها روبرو شدند، نجات پیدا کردند و زنده موندند اما کسایی که با اونا روبرو نشدند، غرق شدند؟»

لوون گفت: «بله، کسایی نجات پیدا کردند که مردماهی‌...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی