اپ بازیگر فیلمهای ماورأطبیعی
قسمت: 25
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
[پذیرش این وظیفه داوطلبانه است. اولین کسی که آن را تکمیل کند، 50 امتیاز، نفر دوم، 30 امتیاز و نفر سوم 10 امتیاز میگیرد. 50 امتیاز از کسانی که آن را تکمیل نکنند کسر میشود. پس از پذیرش 3 مکان در 50 کیلومتری که زامبیها در آن یافت میشوند، ارائه میشوند. ارائه کار تا یک روز و یک شب معتبر است.]
[توجه به این نکته ضروری است، زامبی مورد وظیفه نمیتواند به عنوان هدف انتخاب شود.]
در کتابچه راهنما نوشته شده بود که پس از گاز گرفته شدن توسط زامبی، تا زمانی که سم جسد قوی نباشد، بدن فقط باید با آب برنج چسبناک خیس و برنج چسبناک روی زخم اعمال شود و گردش خون با ورزش افزایش یابد. بطور کلی افراد میتوانند از جنازه شدن خود جلوگیری کنند. اگر سم جنازه نسبتا قوی باشد، این اقدامات فقط میتواند سرعت تبدیل شدن به یک زامبی را کاهش دهد، نه آن را درمان کند. در چنین صورتی به پودر دندان یا خون زامبی نیاز است.
پودر دندان زامبی پودری است که از دندان زامبی تهیه میشود.
کسانی که وظیفه را شنیدند بطور خودکار به تابوت طلای گوشه مسی درون حیاط چشم دوختند، بدیهی است که به استفاده از دندانهای این زامبی فکر کرده بودند. هرچند با تذکر برنامه، دیگر این ایده را نداشتند. آنها به یکدیگر نگاه کردند و ابتدا هیچ کس این کار را قبول نکرد.
یانجینگ دهانش را باز کرد و گفت: «برادر شیه، قبول میکنی_»
هنوز صحبت خود را تمام نکرده بود که لوون دید شیهچی برای پذیرش روی صفحه کشید. به نظر میرسید او حتی نیازی به فکر کردن در این مورد ندارد.
لوون از اینکه وقت نکرده بود شیهچی را متقاعد کند کمی آزردهخاطر شد. «این کار زمان زیادی طول میکشه و پاداشش کمه. هنوز تکمیل نشده و اطلاعات ارائه شده قبل از پذیرش کافی نیست. باید منتظر میموندیم تا بقیه موقعیت رو قبل از پذیرش بررسی ....»
شیهچی لبخندی زد: «من کمبود امتیاز دارم و نمیخوام هیچ امتیازی رو از دست بدم.» سپس سرش را پائین انداخت و گرد و غبار لباسش را پاک کرد.
لوون به سختی توانست نگاه خود را از شیهچی دور کند: «اگه خیلی مشکلساز باشه چی؟ شاید موندن اینجا بتونه میزان اکتشاف طرح رو افزایش بده. هرچی نباشه تابوت اینجاست ...»
«من کلا راهی برای برگشت به خودم نمیدم.» شیهچی خودش را مرتب کرد و بی سروصدا صحبت کرد: «به همین خاطر وقتم رو سر این هدر نمیدم که ارزشش رو داره یا نه. اگه تصمیمی بگیرم همیشه انجامش میدم. فکر کردن بیش از حد دربارهش آزار دهندهس.»
شیهچی به ندرت بیتابی نشان میداد اما این بار اخم کرد.
او تا بزرگ شده بود همیشه کارهایی را که میخواست انجام میداد. هرگز به اینکه روزی برادرش را خواهد داشت، شک نکرده بود.
یانجینگ از این موضوع بیشتر متأثر شد. برادر شیه واقعا از ابتدا تا انتها این گونه بود. او هرگز به این فکر نمیکرد که کار سخت است یا نه. با استفاده از قدرت اقناع خالص خود چیزهای زیادی خریده و به راحتی وارد مجتمع رده بالای رئیس زن شده بود. او وضعیت را نمیدانست اما جرئت نداشت عقب بماند تا خط دفاعی را به چالش بکشد ...
پیروی از برادر شیه به شیوهای مطمئن آسان بود. یانجینگ نتوانست آرام آه بکشد. بهرحال به نظر میرسید برادر شیه قادر مطلق است. مهم نیست یک فرد چقدر عالی باشد، حتما توسط او تحت الشعاع قرار میگرفت. قبل از اینکه یانجینگ وارد فیلم ترسناک شود، فکر میکرد به راحتی میتواند آن را یک گنج در نظر بگیرد. بهرحال او چشمهای یین یانگ را داشت. تنها زمانی که شیهچی را شناخت، متوجه شد داشتن یک شریک برای شیهچی ضروری نیست. او تقریبا قادر بود همه کارها را به تنهایی انجام دهد. احتمالا برای جبران حسن نیت، تنها یانجینگ را به دنبال خود کشید.
او ... یک فرد خودشیفته و با اعتماد به نفس بدون خودنمایی و اینکه باعث شود دیگران احساس حقارت کنند، بود، او مراقب احساسات دیگران بود. یانجینگ ناگهان کمی احساساتی شد. او نمیدانست آیا میتواند به خواسته خود برسد یا نه، اما هرگز شک نکرد که آرزوی شیهچی به شکل فجیعی گران تمام میشود.
در همین حال، لوون برای لحظهای در حال از دست دادن بود. به نظر میرسید شیهچی متفاوت از لوون فکر میکرد.
«یانجینگ؟» تماس آرام شیهچی باعث شد یانجینگ از افکارش خارج شود.
پس از پذیرفتن مأموریت، بلافاصله مختصات زامبی توسط برنامه برای شیهچی ارسال شد. او نگاهی به آن انداخت و لبخندی زد: «معلوم شد کار عجیبیه.»
لوون خم شد و به صفحه تلفن همراه شیهچی نگاه کرد. این نمایی از کوههای میان بود. شکل کلی کوههای میان بسیار طولانی بود، مانند فردی که روی پهلو خوابیده است. شیهچی چندین بار روی نقشه بزرگنمایی کرد و توانست کل کوههای میان را ببیند.
آنها در حال حاضر در نیمه راه کنار کوههای میان بودند. نقاط تقاطع روی نقشه به راحتی قابل تشخیص بودند. علاوه بر این 3 نقطه قرمز روی نقشه وجود داشت.
نزدیکترین نقطه قرمز به آنها در پای قله اصلی با نماد 3 ستاره در پائین بود. دورترین نقطه قرمز در پائین نقشه و تقریبا خارج از آن بود. در زیر این نقطه قرمز یک نماد تک ستاره وجود داشت. همچنین یک نماد 2 ستاره نیز در فاصله دوری به چشم میآمد.
این نقاط بطور خاص روی نقشه مشخص شده بودند. ستارهها نشاندهنده درجه خطر بودند. هرچه تعداد ستارهها بیشتر باشد، نشان خطرناکتر بودن منطقه است.
لوون این وظیفه را نپذیرفته بود، دید شیهچی نقطه با 3 ستاره را باز کرد.
یک متن ساده داستانی باز شد: گروهی از مردم کوهستانی در اصل در اینجا زندگی میکردند. به دلیل بیاحتیاطی برخی خانوادهها با اجساد، اجساد به زامبی تبدیل شده و فرار کرده بودند. همه کوهنوران یک شبه گاز گرفته شده و طی یکی 2 روز تبدیل به زامبی شده بودند. از آنجا که در مکانی دور افتاده واقع شده بود، کشیشان تائوئیستی که در مورد آن شنیده بودند هنوز در راه بودند. وضعیت در این منطقه مهار نشده و رو به وخامت بود.
سطح خطر: 3 ستاره، مزایا: کوتاهی فاصله (انتظار میرود افراد عادی بعد از 6 ساعت پیادهروی به آنجا برسند)، زیادی اهداف.
نقطه تک ستاره این را نشان داد: اینجا یک زامبی وجود دارد. یک تائوئیست بیخیال هنگام راندن اجساد بطور تصادفی آن را از دست داده و وقت نکرده بود آن را بازیابی کند.
سطح خطر: تک ستاره، معایب: مسافت طولانی (انتظار میرود 10.5 طول بکشد تا افراد عادی به آنجا برسند)، یافتن دشوار زامبی.
نقطه 2 ستاره مزایا و معایب تک ستاره و 3 ستاره را ترکیب کرده بود. درجه خطر معمولی اما زمانبر بود. این یک انتخاب پایدار بود.
یانجینگ به حرفهای لوون گوش داد و اخم کرد. «10.5 ساعت اغراقآمیز نیست؟ فقط یه روز و یه شب به ما فرصت داده شده. رفت و برگشت 21 ساعت طول میکشه و تازه باید دنبال زامبی هم بگردیم. 3 ساعت کافی نیست، تازه برای اول ...
کتابهای تصادفی

