سیستم بقا
قسمت: 32
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
صدای قدم ها و لرزش اطراف آن دو را بیدار کرد، با گیجی بلند شدند، هنوز خواب آلود به نظر می رسیدند اما به زحمت چشم هایشان را باز نگه داشتند. خوابیدن در لانه دشمن کار غیر عقلانی و خطرناکی بود، این که بدون آسیب زنده ماندند باید کلاهشان را بالا می انداختند.
رایان علاوه بر کرختی و ناراحتی بدنش بخاطر خوابیدن روی زمین، طراوت و قدرت بیشتری را در خود احساس می کرد. با تعجب به رون ها ی مقابلش نگاه انداخت و دوباره به شاهدخت خون خیره شد.
سطح[H]
امتیاز زندگی :19/100
مار به سرعت نگاهش را دزدید انگار متوجه نشده و ربطی به او ندارد. همه این ها در حالی اتفاق افتاد که نگاه تیز دو جانور آن دو را زیر نظر داشتند.
بدن رایان لرزید. از روی شنیدن صدای قدم ها حدس زده بود، اما مهارت هاله آن را تایید کرد.
«دو موجود سطح H شناسایی شدند.»
با این که هم سطح در نظر گرفته می شدند اما جثه این دو بسیار بزرگ تر از مورچه قبلی دیده می شد. نزدیک به دو متر قد داشتند و پهنای بدنشان به هشت متر می رسید. متازوم های آن دو مثل غلتک سطح زیر پاهایشان را صاف می کردند و پیش می آمدند.
رایان یک نگاه به شمشیر زنگ زده انداخت، و دوباره به مورچه ها خیره شد. این دفعه استراتژی قبلی فایده ای نداشت. باید هر کدام با یک مورچه درگیر می شدند.
شاهدخت خون برعکس رایان زبانش را بیرون تاب داد، خود غذا برای خوش آمدگویی پا پیش گذاشته بود. بدون در نظر گرفتن نظر شریکش به سمت یکی از آن ها هجوم برد. رایان هنوز به راهی برای حمله کردن به مورچه ها فکر می کرد، اما هجوم ناگهانی مار فرصت فکر کردن را به او نداد.
آهی کشید و با تکان دادن سر به سمت موجود دیگر حمله کرد، ثانیه ای بعد صدای جیغ فلز ها در میدان نبرد طنین انداز شد. شمشیر با این که آسیب زیادی به تیغه های پای مورچه نمی رساند،. اما آسیبی هم نمی دید.
سمت مار اوضاع بهتر پیش می رفت. او طبق روال دور گردن مورچه حلقه زده بود و از نوشیدن خونش لذت می برد. رایان نگاهی به آن سمت میدان انداخت و وضعیت شاهدخت خون را بررسی کرد. غرورش اجازه باخت را نمی داد. لبش را گاز گرفت و دیوانه وار به سمت سر مورچه پرید.
دندانه های آرواره مورچه گوشه پهلوی رایان را دریدند اما او باز هم تسلیم نشد. درد داشت، انگار هزاران سوزن در یک زمان به کنار بدنش حمله کرده باشند. آهسته ناله کرد، آب دهانش را قورت و شمشیرش را به سمت تجسم نیستی تکان داد. چشم مورچه سوراخ و دیدش از یک طرف محدود شد، اما با این وجود اوضاع رایان هم چنان چنگی به دل نمی زد.
از قبل کیسه فضایی را بررسی کرده بود. به جز این شمشیر که تیغه ی بلندی داشت خنجر کوتاهی هم وجود داشت. اما برای مبارزه با چنین موجودی کافی نبود. همین باعث شد با وجود کندی شمشیر باز هم از آن استفاده کند.
مورچه ها در کل به خاطر بدن کوچکشان محدود می شدند، اما این مدل مورچه ی غول پیکر نه ت...
کتابهای تصادفی
