سیستم بقا
قسمت: 10
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
ووووششش.!
رایان به سرعت به سمت دسته ای از ماهی ها شیرجه زد، سریع بودند ولی او هم سرعت بالایی داشت، آب او را محدود می کرد ولی بازهم نا امید نشد، بار دیگر با حرص شیرجه زد، او فلسفه انرژی زندگی را نمیدانست و از سطوح تکامل هم خبری نداشت، اما این ها چندان مهم نبود، تفاوت کاملا در یک نگاه دیده می شد، چندین برابر قبل انرژی و قدرت را حس می کرد، حرکاتش قابل مقایسه نبود.
امتیاز زندگی: 10/5
با نگاهی به رون های خاکستری رایان بیشتر اطمینان داشت، او باید تمام تلاشش را می کرد، هنوز خبری از انسان ها یا تمدنی نبود و نمیتوانست امید خود را به چیز دیگری ببندد، باید قوی تر میشد تا بتواند زنده بماند و این همه نبود، او قوی تر شدن را دوست داشت، و چه کسی نداشت؟!
بالاخره ماهی طلایی رنگی به اندازه تقریبا یک وجب به دام افتاد، لیز بود و میلغزید، تقریبا دوباره رها شد اما رایان به سرعت واکنش نشان داد، باریکه ی نور آبی برق زد و سر ماهی را مانند کره برش داد.
صدایی شنیده نشد، ناامید کننده بود اما باز هم غذایی رایگان بود.
معطل نکرد و چند ماهی دیگر در اندازه های مختلف از برکه بیرون کشید، او خیال دیگری در ذهن داشت، در استراتژی جنگ مجنون ها، بهترین دفاع حمله بود و این طعمه ای هم برای شروع جنگ نیاز داشت.
آب خنک بود بدن برهنه ی رایان اندکی ماهیچه گرفته بود هنوز لاغر در نظر گرفته می شد اما باز ...
کتابهای تصادفی
