ماموریت پیدا کردن عشق حقیقی شاهزاده
قسمت: 3
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
پس از یک ماه، سیریل بالاخره در حال مزه مزه کردن طعم این استقلال تازه بود. از اینکه دیگر مجبور نبود نگاه خیره دختران جوان را همهجا تحمل کند یا به بچههای نجیب زادگان اجازه بدهد در همه کارش دخالت کنند لذت می برد.
اینها چند نمونه از دستاوردهای او در این مدت هستند:
- نزدیک شدن به بچههای دوم و سوم اشراف زاده ها و همینطور اشنا شدن با نجیب زادگان درجه پایین تر که قبلا شانس اشنایی با انها را نداشت.
- شرکت کردن در اتفاقات مدرسه و فعالیت کلوبهای مختلف به عنوان یک دانش اموز معمولی
- شب بیداری با دوستان و همراهانش تا صبح
- شرکت در مهمانیهای معمولی
-چرخ زدن در شهر و عیاشی در مهمانخانهها
حالا که اشراف زادههای درجه اول کنار رفته بودند، نجیب زادههای طبقات پایین تر می توانستند راحت تر با سیریل حرف بزنند و سیریل متوجه شدکه انسانهای با استعداد و هنر مند زیادی در این طبقه وجود دارند.
در واقع از وقتی که به تنهایی بیرون میرفت، درک بهتری از زندگی مردم عادی پیدا کرده بود و چیزهای جدیدی یاد گرفته بود.
این دقیقا همان زندگی دانش اموزی ایده آلی بود که سیریل میخواست، اما در زمینه ی عشق حقیقی که هدف اصلی این ماجرا بود پیشرفت چندانی حاصل نشده بود. در واقع دختران خیلی کمی باقی مانده بودند تا او از میانشان انتخاب کند و کسانی هم که سیریل را به خاطر شخصیتش دوست داشتند هیچ حس عاشقانه ای بینشان نبود.
سیریل به این فکر میکرد که عشق حقیقی واقعا چیست؟
یک روز در اتاق شورای دانش اموزی باز شد و لوک، درب و داغان وارد شد.
«ب..برادر»
سیریل از دیدن لوک، تقریبا در حال غش کردن تعجب کرده بود و به سمت او دوید تا به او خوشامد بگوید.
لوک در مرز گریه قرار داشت «اون..اون منو ول کرد»
از وقتی که این شایعات شروع شده بودند، اوضاع برای لوک هم خیلی تغییر کرده بود، تقریبا همیشه ی خدا با اشراف طبقه اول احاطه شده بود و هیچ وقتی برای کار مورد علاقه اش یعنی مطالعه نداشت.
و وقتی بالاخره موفق به پیچاندن انها شد و به دیدار کنتس، دختر مورد علا...
کتابهای تصادفی



