همترازی با خدایان
قسمت: 124
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
ماموس با قیافه هیجانزدهای گفت: «اونا شوالیههای میز گردن؟»
زره و اسبهایی سفید محض. آنها قطعاً نماد «میز گرد» بودند.
یو وون به مهمترین شوالیه از گروهی که بهآنها نزدیک میشد نگاه کرد: «نه همهشون. فقط یکی.»
حداقل یکی از آنها یک رتبهدار ارشد بود که شایستگی کافی برای نشستن بر سر میز گرد را داشت. و فقط با نشستن بر سر میز گرد، در بین صد نفر از قویترین اعضای گروه قرار میگرفتند.
اسبها نزدیکتر شدند.
یو وون چهره شوالیهای که در جلوی گروه قرار داشت را دید و سعی کرد او را بهیاد بیاورد.
-اسمش چی بود...
چهرهای که خاطرهاش را قلقلک میداد. او قطعاً این فرد را قبلاً حداقل یکبار دیده بود.
هنگامیکه به خاطراتش نگاه میکرد، نامی بهذهنش خطور کرد.
-شوالیه پرسیوال. 31مین شوالیه میز گرد.
ولی چرا او شخصاً بهاینجا آمده بود؟
فاصله بین آنها بهسرعت کاهش یافت و پرسیوال درحالیکه هنوز روی اسبش بود گفت: «شما کسانی هستید که بعد از قبولی در آزمون اینبار بالا آمدهاند؟»
از نظر «باحالی»، گیلدی وجود نداشت که مردم بیش از میز گرد مشتاق ورود به آن باشند.
«بله!»
«اسم من توال هست.»
«من اورِن هستم.»
«من اِلی رُزاموند هستم. به عنوان یک اصیلزاده...»
آنها سر و صدا برپا کرده و سعی در معرفی خود کردند. این یک واکنش قابلدرک بود.
-اگه اینجا توجه یک شوالیه میز گرد روجذب کنم...
-میتونم عضو میز گرد بشم.
-اگر بتونم تبدیل به یک رتبهدار ارشد میز گرد شوم، میتوانم وارد هر گیلد بزرگی بشم. و از اونجاییکه میز گرد یکی از گیلدایی هست که سریع رشد میکنه، ممکنه برای همیشه اینجا موندن هم گزینه خوبی باشه.
همه آنها در رویاهای خودشان سیر میکردند.
بااینحال، شوالیه واقعی میز گرد واقعاً توجه چندانی بهآنها نکرد.
«شما دو نفر چطور؟»
توجه او به یو وون و ماموس جلب شد.
«من کیم یو وون هستم.»
«ماموس.»
یو وون فکر میکرد ماموس بچه لطیفی است، اما او خیلی سرد پاسخ داده بود.
پرسیوال کمی به ماموس نگاه کرد و سپس از اسبش پایین آمد.
او از بازیکنانی که به طبقه 25 رسیده بودند استقبال کرد: «من پرسیوال هستم. خوشآمدید.»
رفتار مؤدبانه و با نزاکت برای رتبهدار ارشدی که به بالای برج صعود کرده بود یک ویژگی غیر معمول بود. حتی اگر آنها از یک گیلد بزرگ مقیاس مانند میز گرد باشند.
با اینحال، این ذهنیت طبیعی شوالیه های میز گرد بود - جوانمردی. این ذهنیت اولین پادشاه بریتانیا، آرتور، نیز بود.
«پرسیوال؟»
«تا حالا اسمشو شنیده بودی؟»
«او بخشی از نیمهبالایی رتبهداران ارشد میز گرده. قبلاً چند بار دربارش شنیدم.»
«هوه...»
با دیدن اینکه نام او برای بازیکنان طبقاتپایینی شناخته شده بود، او در خود میز گرد نیز نفوذ داشت. اگر کسی را مناسب مییافت، آن شخص احتمالاً میتوانست بلافاصله بدون دردسر زیاد وارد میز گرد شود.
«دیدن همه شما در اینجا خیلی خوبه. شاید بهخاطر این هستش که تازه به اینجا رسیدین، ولی همتون احساس جوانکهای تازه نفس را دارین. هاهاها.»
پس از خندیدن از تهدل، پرسیوال به ده بازیکن اطراف خود نگاه کرد: «به دستور اعلیحضرت به اینجا آمدهام. او به دنبال یک بازیکن از بین کسانی است که اینبار برای پر کردن صندلی خالی میز گرد صعود کردهاند.»
یک صندلی خالی در میز گرد. همین کافی بود تا بازیکنان شوکه شوند.
-یک صندلی خالی در میز گرد...
-منظورش یک شوالیه میز گرد شدنه؟
-یعنی داره میگه میخواد یه شوالیه احتمالی انتخاب کنه؟ از بین ما؟
-از اونجایی که کیم یو وون به کسی که به هیچ گیلدی م...
کتابهای تصادفی

