همترازی با خدایان
قسمت: 91
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
مورچه یک نام مستعار تحقیرآمیز بود که توسط غول ها برای اشاره به انسان ها استفاده می شد.
این کلمه ای بود که شنیدن آن برای هر کسی ناخوشایند بود، حتی اگر معنی آن را نمیدانستند. اما باید یک احمق بود تا متوجه نشد که معنای منفی دارد.
بوار به غولی که مقابلش ایستاده بود خیره شد: «کوانت، مراقب زبونت باش. اون مهمون اورفاست.»
«اورفا؟» او قبل از تمسخر یک ثانیه شوکه شد. «احتمالا اینقدر پیر شده که دیگه نمیدونه داره چکار میکنه.»
«کوانت!»
«هم تو این رو خوب میدونی و هم من. اون وقتی پیر شده دیگه کلا بیخیال مبارزهست و تبدیل به آدم صلحطلبی شده. حداقل برای وقار خودتم که شده باید بیشتر حواست رو جمع کنی.»
نویار که ساکت مانده بود شروع صحبت کرد. «کوانت، تو باید مراقب حرفایی که میزنی باشی.»
«باشه باشه. شرمنده، متاسفم.» کوانت با لحنی شوخیوار از کنار بوار رد شد.
وقتی کوانت از کنارشان می گذشت، چشمانش را به یو وون قفل کرد. کوانت که بیش از یک متر بالای سرش ایستاده بود، با تنفر به یو وون نگاه کرد اما بدون انجام کاری رفت.
بوار به پشت کوانت خیره شد و با لحنی ناامید غرغر کرد: «ای حرومزادهی لعنتی...»
«آروم باش داداش. دعوای بین خودمون فقط مشکل بزرگتری ایجاد می کنه.»
«پس کی میتونم با کسی مبارزه کنم؟»
«در طول آزمون بعدی.»
«لعنتی.»
با کمال تعجب، بوار یک برادر بزرگ و مطیع بود.
بوار که از عصبانیت ناامید شده بود، سرش را خاراند. سپس به یو وون که در حال خندیدن بود نگاه کرد و با عصبانیت پرسید: «چرا می خندی؟»
«چون خنده داره.»
«عجب موجود نترسی؟ هیچ کس دوست نداره که تو اینجا باشی.»
یو وون با ناراحتی گفت: «خب؟ یهجوری میگی که انگار شما دوتا از من خوشتون میاد.»
بوار در حالی که دوباره شروع به راه رفتن کرد سرش را تکان داد: «اینم یه حرفیه بالاخره. به هر حال بیا حرکت کنیم. درضمن سرعتتم خیلی کمه، لطفا سریعتر راه بیا.»
بوار آهسته تر راه می رفت تا با سرعت راه رفتن یو وون برابری کند.
یو وون در حالی که در کانون توجه نگاه های غول ها قرار داشت، بوار را دنبال کرد.
یو وون فکر کرد: انگار زیاد اینجا بهم خوشامد نمیگن.
در حال حاضر، غول ها در یک وضعیت بحرانی بودند. مانند شمعی که در برابر وزش باد قرار گرفته بود. به همین دلیل بود که همه اینقدر در حاشیه بودند.
«اگه رفتار اکثریتشون مثل همین غول الانی باشه کارم خیلی سخت میشه.»
غولی به نام کوانت آشکارا انتخاب کرد که با یو وون بد رفتاری کند و به دید تحقیر نگاهش کند. اگر بوار و نویار نبودند و اگر او مهمان پیر نبود، احتمالا دعوا می شد.
بوار به در چوبی غول پیکری که به آن رسیده بودند اشاره کرد.
ارتفاعش در حدود ده متر بود و احساس میشد که درهای اتاق رئیس سیاه چال هستند.
البته در واقعیت فقط یک در معمولی بود.
بوار با لحن ملایم و محتاطانه ای که کاملاً برخلاف رفتارش تا اینجا بود پرسید: «پیر، شما اینجا هستین؟»
پس از لحظه ای پاسخ داد: «... بیا داخل.»
در خود به خود باز شد و جریان بادی از به بیرون آمد.
بوار برای لحظه ای کنار رفت زیرا بدون توجه به شرایط، یو وون مهمان اورفا بود.
قدم برداشتن-
اتاقی بلند و پهن بود. در واقع، از دیدگاه یو وون، بیشتر شبیه یک غار بزرگ بود تا یک اتاق.
صدای قدم های یو وون در داخل این فضا بسیار ناچیز بود.
یک تخت، صندلی گهوارهای، میز و مبلمان دیگری وجود داشت که چندین برابر قد یو وون بودند... برخی از اشیاء ده ها برابر بزرگتر از نمونهی انسانشان بودند.
این اشیاء باعث میشدند که ح...