فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

همترازی با خدایان

قسمت: 86

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

اثر قدرتمند حمله الکتریکی هارگان میدان را به سکوت فرو برد.

«این چی بود؟»

«هارگان؟»

«چرا اینطوری رفتار می­کنه؟»

بازیکنان درحالی که هارگان را تماشا می­کردند که بر سر بازیکنان اطرافش غرغر می­کند در اطراف محوطه به حرکت خود ادامه دادند.

آنها می­خواستند بدانند که هارگان درحال انجام چه کاری است اما آنقدر مشغول جنگیدن بودند که در هر شرایطی نمی­توانستند او را در آرامش تماشا کنند.

صدای برخورد شمشیر-!

انفجار، بومم-!

شمشیرها و نیزه­ها در اطراف میدان مسابقه در میان انبوهی از مهارت­ها که در هرج و مرج منفجر می­شدند، به یکدیگر برخورد می­کردند.جیم چون بادبزن خود را تا کرد و با چهره­ای جدی به هارگان خیره شد.

او پرسید:«میتونم اینو به عنوان کمک کردن به کیم یو وون در نظر بگیرم؟»

هارگان ابرویی بالا انداخت و جواب داد:«خب که چی؟»

«قبیله من فکر می­کرد که ما می­تونیم با تو رابطه خوبی برقرار کنیم.»

هارگان ریشخند زد:«نمی­دونم که فکر کی بوده ولی این یه فکر احمقانست.»

صورت جین چون در هم فرو رفت.

این ایده از ژنرال اتحاد هنرمندان رزمی، ژوگه جینگ بود و به عنوان یک استراتژیست، او بود که سازمان را از سایه­ها اداره می­کرد.

جین چون نمی­توانست تحمل کند که به پدرش که به اعتقاد او بزرگ و باهوش است، اینگونه توهین شود.

هارگان پرسید:«مشکلت چیه، پلشت؟»

«چطور می­تونی چیز انقدر بی ادبانه­ای بگی...؟»

هارگان در حالیکه به اطراف نگاه می­کرد گفت:«به خاطر اینکه رفتارت اینقدر بی مزه هست که من جوری صحبت می­کنم که تو بفهمیش.»

او خصومت آشکاری را نسبت به بازیکنانی که چند لحظه پیش درحال یورش به یو وون بودند، نشان داد.

«چ-چه خبره اینجا؟»

«چطوری قراره که جلوی کسی مثل اون بجنگیم؟»

«اون یه هیولای واقعیه...»

این بازیکنان با دیدن حمله بزرگ هارگان روحیه خود را از دست دادند.

جَو رو به افسردگی برده بود که این پیشرفت بدی برای جین چون بود.

یک نفر بی اختیار گفت:«به ما نگفته بودن که یو وون و الیمپوس به وضوح با هم دشمن هستند؟»

هارگان که شنوایی قوی­ای داشت، چیزی که مرد زمزمه کرد را شنید.

هارگان پرسید:«از کجا اینو می­دونی؟»

یو وون هم آن را شنیده بود. او فکر کرد:پس قبیله ژوگه حتی با الیمپوس هم ارتباط داره.

این اطلاعات جدیدی برای یو وون بود.

او می­دانست که در اتحاد رزمی کاران بین قبیله نام گونگ و ژوگه جنگ بر سر قدرت وجود دارد اما نمی­دانست که الیمپوس هم در آن دخیل است.

برای یو وون مشخص شد که یکی از دلایلی که آنها تصمیم گرفتند با این طرح پیش بروند این بوده که فکر می­کردند هارگان هم با یو وون مبارزه خواهد کرد.

هارگان با تلخی گفت:«... پوسیدگی خیلی زیادی تو اینجا به چشم میاد.» با این حال، این یک نظر برای قبیله ژوگه نبود، بلکه نسبت به الیمپوس بود.

جین چون گفت:«به جزئیات بی اهمیت توجه نکن. در عوض همین الآن تصمیم بگیر. با یو وون می­مونی یا در مقابلش می­ایستی؟»

حرف­های جین چون باعث شد که یو وون نگاهی به پشت هارگان بیندازد.

آنها نه تنها الآن در میان یک فضای عمومی بلکه در حال شرکت کردن در مسابقات بزرگ هنرهای رزمی بودند. چشم­های تعداد بی شماری از تماشاگران بر روی آنها بود و علاوه بر آن مسابقات از هرکجا و در هر زمان از طریق کیت­های بازیکن قابل مشاهده بود. بنابراین هر اقدامی که هارگان الآن انجام دهد، الیمپوس متوجه خواهد شد.

از آنجایی که یو وون دشمن الیمپوس است، کمک کردن به یو وون در تضاد با خواسته های الیمپوس است.

«شما اعضای قبیله ژوگه همیشه زیاد حرف می­زنید.» هارگان درحالی که مشت­هایش را به هم می­کوبید، گفت:«چرا حرف مفتت رو تموم نمی­کنی و در عوضش با من نمی­جنگی؟ چون من خیلی وقته که تصمیممو گرفتم.»

جین چون درحالی که بادبزن خود را دوباره باز می­کرد گفت:«...که اینطور.» او به بقیه گفت:«من ا...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب همترازی با خدایان را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی