فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

همترازی با خدایان

قسمت: 32

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

بعد از آن یو وون توسط چند باند دیگر مورد حمله قرار گرفتن اما تک تک درگیری ها به یک شکل پایان یافت.

برخی از گروه ها به اندازه ده نفر و برخی سی نفر بودند ولی هیچکدام از آنها حتی موفق به پیدا کردن یو وون وقتی که پنهان کاری را استفاده می کرد نشدند.

ماهر ترین شغال در نهایت فاتایو بود که در میان اولین کسانی بود که به او برخورد کرده بودند. او حداقل می توانست به طور مبهمی مخفی کاری یو وون را ببیند.

اگرچه هیچ یک از این ها واقعاً شگفت انگیز نبود. برای شروع، عجیب است که یک بازیکن ماهر در گروه شغال ها باشد. آنها ممکن است لقب یک حیوان وحشی را داشته باشند، اما این فقط در مورد بازیکنان جدیدی بود که از برج چیزی نمیدانستند. در پایان روز آنها فقط گروهی از طرد شده ها بودند که باور نمی کردند بتوانند از برج بالا بروند.

یو وون بعد از اینکه ترتیب چندین گروه از شغال ها را داد سرانجام وارد شهر شد.

این منطقه مرکزی در طبقه اول بود و بازیکنان بی شماری در اینجا زندگی می کردند. آنها با استفاده از امتیاز به عنوان پول، یک جامعه را در اینجا تشکیل داده بودند.

و در داخل شهر...

«یک سفارش گوشت سرخ شده با مخلفات پادشاهی با یک آگاردینته* لطفاً. اینم 5 امتیاز.»

*نوشیدنی الکلی که حاوی29-60 درصد الکل بر حسب حجم هستند.

او غذای اشتها آوری را در قلمرو نظامی پیدا کرده بود. نه تنها شبیه غذای دنیای او بود، بلکه یو وون همیشه غذاهای چینی را دوست داشت.

هنگامی که آخرالزمان رخ داد او برای چندین دهه قادر به داشتن هیچ چیز نبود، اما در اینجا تنها با پرداخت چند امتیاز می توانست به هرچیزی که میخواست برسد.

« بفرمایید این غذای سرخ کرده و آگاردینتتون.»

صاحب مغازه غذا و بطری الکل را که به اندازه کف دست یک کودک بود برایش آورد.

هنگام غذا خوردن یو وون از پنجره رستوران به بیرون نگاه کرد.

خوشمره هست.

غذا به همان اندازه ای خوشمزه بود که او به خاطر می آورد.

تارا رستورانی در طبقه اول بود که یو وون در آن رفت وآمد می کرد.

حدود بیست سال پیش تعطیل شده بود.

ریختن-

بعد از نوشیدن جرعه ای از آگاردینته احساس گرم گیجی الکل در بدنش پخش شد.

این همچنین اولین نوشیدنی او در طولانی مدت بود.

یو وون از مستی لذت نمی برد اما همیشه از یک نوشیدنی برای تکمیل وعده غذایی خود استقبال می کرد.

«خوشمزه بود. روز خوبی داشته باشید.»

یو وون احساس خوبی داشت و به عنوان انعام 5 امتیاز دیگر به صاحب رستوران داد.

صاحب رستوران با دریافت یک انعام بزرگ، که چندان رایج نبود لبخند بزرگی زد.

سپس، یو وون به کافه ای رفت که منظره زیبایی داشت.

«لطفاً برای من چای و میوه بیاورید.»

مستی الکل به سرعت از بین رفت. یو وون از مانا در بدن خود برای پراکنده کردن احساس مستی استفاده کرد.

در تراس بالای یک ساختمان برای او یک چای لانگ جیگ* سرو شد.

*نوعی چای سبز که به عنوان چای اژدها هم شناخته می شود.

این چای خیلی گران قیمت نبود. شما می توانستید آن را در هر کافه ای در برج پیدا کنید.

با قدردانی از رایحه، یو وون لبخندی از سر رضایت زد.

مدت زیادی بود که نمی توانست از چنین اوقات فراغت و منظره ای لذت ببرد.

­این یه چیز خوب در مورد برگشتن به گذشته هست.

بعد از سنگ تمام گذاشتن بی وقفه، کم کم خسته شده بود.

یو وون از طبقه پنجم، جایی که کافه قرار داشت به منظره نگاه کرد.

شهر در منطقه مرکزی بسیار بزرگتر از سئول بود که آسمان خراش های بلند، رستوران هایی که غذاهایی از دنیاهای دیگر می فروختند، کافه ها، میخانه ها و امکانات تفریحی را در خود داشت. این جهان که با امتیاز به جای پول عمل می کرد، صلح آمیز و زیبا به نظر می رسید.

این فکر به ذهن او رسید که این تصمیم درستی برای بازگشت بود.

یو وون بدون فکر کردن بیشتر به نوشیدن چای خود ادامه داد و هنگامی که توانست کف لیوان خود را ببیند قطعه تاج نامرئی را از جیب خود بیرون آورد.

بر خلاف تاج نامرئی واقعی، در مخفی کاری خوب نیست. نمیدونم به خاطر اینه که هنوز پا...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب همترازی با خدایان را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی