فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پادشاه ابعادی

قسمت: 134

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت 134: تالار نابودی (1)

چیزی از تالار نابودی بیرون آمد؛ چیزی شبیه سایه هیولایی بزرگ و تاریک.

«کوکوکوکو!»

«کوکاکاکا!»

چندین هیولای دیگر هم در حال بیرون آمدن از تالار بودند. کمان شاکان درخشید و تیری به سمت یکی از آنها پرتاب کرد.

کواااانگ!

تیر شاکان با بدن هیولایی برخورد کرد و او را نابود کرد.

در همان حال ده‌ها هیولای دیگر هم از آنجا بیرون آمدند.

«باه! حرومزاده‌های جهنمی!» کلجارک حرکت کرد و هر دو شمشیرش را در دست گرفت.

کوانگ! کوانگ!

هر بار با شمشیرش ضربه می‌زد، صدای انفجاری شنیده می‌شد و هیولایی از بین می‌رفت.

پاپاپات!

جفت شمشیرهای کلجارک به هر طرف پرواز می‌کردند. هیولاها هم برای مقابله از سلاح‌های خودشان استفاده می‌کردند.

کوارورونگ! کاکانگ! کوااانگ!

کلجارک بدون هیچ زحمتی حمله‌های دشمن را جاخالی می‌داد و مهار می‌کرد.

کوانگ! کوااانگ!

شمشیرش همچنان می‌درخشید و هیولاها را نابود می‌کرد.

هیولاها سلاح‌های متفاوتی داشتند، از شمشیر و سپر و کمان‌ها گرفته تا حتی عصای چوبی!

کانگ‌جون از قدرت رزمی فوق‌العاده آنها شگفت‌زده شده بود.

بعضیاشون شبیه راینکار و کولادیکوسن یا حتی قوی‌ترن. از کجا میان؟

هیولاها نمی‌توانستند به سطح متعالی برسند، ولی موجودات قوی و تهدیدکننده‌ای برای دنیاهای کوچک بودند؛ آنقدر قوی که فقط کسی که متعالی بود می‌توانست آنها را شکست دهد.

این هیولاهای قدرتمند همچنان از تالار بیرون می‌آمدند و تمام‌شدنی نبودند.

شاکان و کلجارک سخت مشغول مقابله با هیولاها بودند، ولی هر چه می‌گذشت، تعداد هیولاهایی که بیرون می‌آمدند بیشتر و بیشتر می‌شد.

شمار هیولاها خیلی زود به بیشتر از صد رسید.

کلجارک نگاهی به کانگ‌جون انداخت. «لوکان! فقط می‌خوای بشینی نگاه کنی؟ حتی اگه یکیشون از اینجا فرار کنه خیلی بد می‌شه.»

شاکان هم با عصبانیت رو به کانگ‌جون گفت: «لوکان! یه تکونی به خودت بده. الان وظیفه‌ داری که از ایستگاه پاواریا محافظت کنی. اگه هیولاها این محوطه رو ترک کنن، توی دنیاهای کوچیک فاجعه به بار میاد!»

«فاجعه؟»

«درسته. اگه بتونن وارد دنیایی بشن، اون دنیا نابود می‌شه.»

«نابود می‌شه؟ برای همیشه؟»

«دنیای کوچیکی که واردش شدن کلاً ناپدید می‌شه. هدف اینا هم چیزی جز نابود کردن دنیاهای ایستگاه پاواریا نیست.»

«...!»

کلجارک در حالی که کانگ‌جون متحیر شده بود فریاد زد: «لوکان، تو پادشاه‌های شیاطین رو به‌خاطر اینکه عاشق سلاخی و نابودی‌ان تحقیر می‌کنی، ولی این هیولاها هدفی جز نابودی ندارن!»

کانگ‌جون مات و مبهوت شد. به نظر کلجارک، سلاخی و نابودی برای پادشاهان شیاطین امری طبیعی بود.

«داری اینا رو با پادشاه‌های شیاطین مقایسه می‌کنی؟»

«همینطوره. حداقل پادشاه‌های شیاطین رو می‌شه کنترل کرد، ولی اینا رو نه. هر طور شده باید بکشیمشون.»

منظور کلجارک چه بود؟

حداقل حرف‌هایش منطقی به نظر می‌رسیدند.

پادشاهان شیاطین می‌توانستند به خانواده‌ها بپیوندند. خود کانگ‌جون هشت پادشاه شیاطین را وارد خانواده‌اش کرده بود.

همان لحظه، هیولایی روبه‌روی کانگ‌جون...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پادشاه ابعادی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی