فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پادشاه ابعادی

قسمت: 126

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت 126: اراده قوی شدن (بخش اول)

چونگدام جایی بود که فروشگاه‌های بلند و ساختمان‌هایی با اسم طراحان برجسته کره‌ای و برندهای خارجی در آن ردیف شده بود.

کانگ‌جون قبلاً وقتی با اتوبوس از آنجا رد می‌شد نگاهی به آن انداخته بود.

البته که امروز به جای اتوبوس، با ماشینی خارجی به آنجا آمده بود.

هایون درست مثل فیلم‌ها، لباس‌های مختلفی را امتحان می‌کرد و به کانگ‌جون نشان می‌داد.

«این سیاه سفید شطرنجیه چطوره؟»

«بذار ببینم. نه زیاد.»

کانگ‌جون سرش را تکان داد و هایون با پیراهنی صورتی بیرون آمد.

«این یکم زیادی نیست؟»

قلب کانگ‌جون شروع به تپیدن کرد. سرش را تکان داد و گفت،

«نه. همین خوبه. همینو می‌خریم.»

هایون چشمانش را تنگ کرد.

«واقعاً می‌گی خوبه؟»

«آره. کلاً یه آدم دیگه شدی.»

کانگ‌جون اشتباه نمی‌کرد. لباس طرح ساده‌ای داشت ولی خیلی شیک بود.

زیبایی آن فقط در اندام خاصی مانند اندام هایون دیده می‌شد. هایون لبخندی زد و گفت،

«پس همینو می‌خرم.»

«خیله خب. بریم فروشگاه بعدی.»

«باشه.»

کانگ‌جون لباس‌های هایون را بدون اینکه نگران قیمتشان باشد خرید. علاوه بر آن چند لباس دیگر هم از همان اطراف خرید.

کانگ‌جون جن‌گیر معروفی بود و همه چهره‌اش را می‌شناختند. با این حال اگر با عینک آفتابی و کلاه صورتش را مخفی می‌کرد دیگر قابل شناسایی نبود.

چیزی که توجه بقیه را جلب می‌کرد زیبایی هایون بود.

پس از پارک کردن در پارکینگ، دست در دست وارد ساختمان سینما شدند، برای دیدن جدیدترین فیلم فانتزی‌ای که اکران شده بود.

در تمام مدتی که فیلم را تماشا می‌کردند، هایون با حالتی پر از انتظار سرش را روی شانه کانگ‌جون گذاشته بود.

کانگ‌جون با خجالت از رودررو شدن با نگاه هایون خودداری می‌کرد.

به محض اینکه به عقب نگاه کرد، چیزی به خاطر آورد.

تظاهر کردن کار جالبی بود. کانگ‌جون به خوبی می‌دانست هایون چه می‌خواهد.

خودش هم احساس مشابهی داشت.

احساسات رمانتیک در واقعیت چیزی طبیعی بود.

ولی طبیعی بود که به هایون حسی داشته باشد؟

هایون عضو خانواده کانگ‌جون بود و وجودش به او وابسته بود.

با این حال به نظر می‌آمد که طبیعی باشد، چون قبل از اینکه کانگ‌جون اربابش شود با هم دوست بودند.

پس دوست د*ختر داشتن چنین حسی داشت؟

کانگ‌جون تا به حال حسش را به هایون ابراز نکرده بود، ولی به نظر می‌آمد که هر دو حس عمیقی نسبت به هم دارند.

اگر الان هم متوجه حس خود نمی‌شدند خیلی ناجور می‌شد.

هایون با اینکه انسان نبود می‌توانست احساساتش را با کانگ‌جون در میان بگذارد.

ولی اگر می‌دانست که ملکه روح آب عاشق کانگ‌جون شده چه؟

کانگ‌جون نمی‌توانست رابطه خود با آکوانا را از هایون پنهان کند. شاید همه‌اش رویا بود اما برای او با واقعیت فرقی نداشت.

آنقدر غرق فکر به این موضوع بود که فیلم قبل از آنکه بتواند آن را تماشا کند تمام شد.

بلافاصله دست هایون را گرفت و از آنجا خارج شدند.

کم کم داشت شب می‌شد و هوا تاریک‌تر می‌شد.

کانگ‌جون و هایون وارد بار دنجی شدند که فضای لوکسی داشت.

پس از نوشیدن چند کوکتل، کانگ‌جون دهانش را باز کرد تا چیزی بگوید تا اینکه هایون انگشتش را جلوی دهانش گرفت و او را متوقف کرد.

«هیچی نگو. الان نوبت منه که حرف بزنم.»

هایون لبخند زد.

«ب...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پادشاه ابعادی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی