فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پادشاه ابعادی

قسمت: 86

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت 86: میدان نبرد خونین (1)

اگر می‌مردند، همه چیز تمام می‌شد. با این حال چهار پادشاه انتخاب کردند که به میدان نبرد خونین بروند.

شگفت‌انگیز بود.

اگر تصمیم می‌گرفتند از بینهایم پیروی کنند، باید با زیردستان پادشاه شیطانی دوم مبارزه می‌کردند و می‌توانستند از طریق الماس رستاخیر دوباره زنده شوند.

اما میدان نبرد خونین الماس رستاخیر نداشت.

درست مثل واقعیت، مرگ پایان همه چیز بود.

با این اوصاف، چرا می‌خواستند جان خود را به خطر بیندازند؟

کانگ‌جون با پادشاهانی که از اول مال و ثروت زیادی داشتند فرق داشت. او از سطحی پایینی به اینجا رسیده بود و به خطر انداختن جان عادتش شده بود.

«شاید اونا هم مثل من از صفر شروع کردن؟»

ممکن بود اینطور باشد.

اگر اموال زیادی در واقعیت داشتند اینقدر راحت میدان نبرد خونین را انتخاب نمی‌کردند.

«چیکار می‌خوای بکنی؟»

رینکار دوباره پرسید. کانگ‌جون فوراً سر تکان داد.

«من میدان نبرد خونینو انتخاب می‌کنم.»

اگر همه پادشاهان از بینهایم پیروی می‌کردند، کانگ‌جون هم ممکن بود تردید کند.

می‌توانست از راه بینهایم هم قدرتمند شود، برای همین نیازی به انتخاب این مسیر خطرناک نبود.

ولی اگر کانگ‌جون میدان نبرد خونین را انتخاب نمی‌کرد و آندراس تا آخر زنده می‌ماند چه؟

اینطور کانگ‌جون جایگاه رتبه اول خود را از دست می‌داد.

فقط مسئله رتبه نبود، زنده ماندن هم بود. وجود پادشاهی قوی‌تر پس از پایان ماه سرخ، کانگ‌جون را به خطر می‌انداخت.

بنابرین، کانگ‌جون انتخاب کرد زنده بماند.

کسی نمی‌توانست او را وادار به شرکت در رقابت بین پادشاهان کند.

«دنبالم بیاید. داریم می‌ریم میدان نبرد خونین.»

رینکار وارد حلقه‌ای جادویی شد.

چوووت!

نوری از حلقه جادویی بدن او را احاطه کرد و غیب شد.

آندراس با دیدن این صحنه به خود لرزید.

قرار بود با تلپورت به میدان نبرد خونین بروند!

فرستاده شدن به میدان نبرد خونین آن هم بدون هیچ توضیحی؟

چوووت!

سپس کانگ‌جون داخل حلقه جادویی قدم گذاشت و ناپدید شد.

آندراس با دیدن کانگ‌جون که بدون هیچ تردیدی وارد حلقه شد، بیش از پیش مصمم شد.

«یعنی اصلا نمی‌ترسه؟»

در حقیقت، آندراس نمی‌خواست میدان نبرد خونین را انتخاب کند. می‌خواست جایی که امکان دوباره زنده شدن باشد خود را قوی‌تر کند.

اما وقتی کسی قوی‌تر از او آنجا بود، چاره دیگری نداشت.

«لوکان! تا وقتی از من جلوتره جام امن نیست. اگه بخوام ازش جلو بزنم باید برم میدان نبرد خونین.»

اگر لوکانی در کار نبود، هرگز میدان نبرد خونین را انتخاب نمی‌کرد.

وضعیت داماس، آگنوس و فید هم همین بود.

آن‌ها هم از مرگ می‌ترسیدند، ولی از اینکه کسی از آن‌ها قوی‌تر باشد بیشتر می‌ترسیدند. چون در این صورت، بلافاصله شکار می‌شدند.

میدان نبرد خونین را انتخاب کرده بودند که قوی‌تر شوند، حتی اگر به معنای به خطر افتادن زندگی بود.

اگر موفق می‌شدند، زنده می‌مانند و بهترین می‌شدند. تنها آرزویشان همین بود.

چوووت! چوووت!

آندراس بعد از کانگ‌جون وارد حلقه شد و ناپدید گشت. داماس، آگنوس و فید هم بی‌صدا او را دنبال کردند.

بعد از چند دقیقه، به میدان نبرد خونین رسیدند.

برخلاف اسمش که یادآور زمینی خونین بود، میدان نبرد خونین مکانی با آب و هوای اسرار آمیز بود.

آسمان با ابرهای بنفش پوشیده شده بود و در اطراف ج...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پادشاه ابعادی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی