پادشاه ابعادی
قسمت: 58
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر 58: غول ارباب (بخش دوم)
«کوکوکوکوک! انسان پادشاه ناچیز، کارت خوب بوده که به اینجا رسیدی. اما این آخرشه.»
غول ارباب با نگاهش کانگجون را مسخره کرد و مشتش را تاب داد.
هوینگ! هوینگ!
مشت عظیم غول ارباب جلوی زمین منفجر شد.
کواانگ! کواانگ!
صدایی مثل یک ساختمان که منفجر شود را داد. زمین لرزید و یک سو از قله کوه فرو ریخت.
کوانگ! ورورورو! کوانگ!
کانگجون توانست با هاله باد جاخالی دهد. حملات غول ارباب کمی مایه عذاب بود، اما حرکاتش اینقدر در ابعاد بزرگ بودند که میشد مسیرشان را پیشبینی کرد.
علیرغم جاخالی دادن از مشتها و لگدها، او ممکن بود توسط موجهای لرزه خرد شود.
به علاوه، شیوه شمشیرزمینی خون بهشتی خیلی مهم بود. به محض اینکه جهت فرار را متوجه میشد، بدنش خود به خود واکنش میداد و مانند باد حرکت میکرد.
همینطور که کانگجون جاخالی میداد، غول ارباب بیشتر سرگرم میشد.
«کوااااااه!»
کوااانگ! کوااانگ!
کانگجون طوری حرکت میکرد که انگار بیهوش شده باشد. در حال حاضر او به هیچ چیز بجز جاخالی دادن از غول ارباب فکر نمیکرد.
انگار که او بین دو پرتگاه بر روی یک طناب حرکت میکرد. اگر تمرکزش را حتی کمی از دست میداد آن وقت نابود میشد.
اگر مشتهای غول ارباب به جایی میخوردند آن وقت حتی یک تانک زرهی هم متلاشی میشد. برای کانگجون که بدن انسانی داشت دیگر نیاز به ذکر نبود.
یک ضربه پایان او را رقم میزد. سلامتش به صفر میرسید. و بدنش به معنای واقعی کلمه خرد میشد.
البته، بعد از مردن احیا میشد. هرچند، در ماموریت امروز شکست میخورد.
-تحمل کن.
او حتی جرئت انجام یک ضد حمله را نداشت. اگر به جاخالی دادن ادامه میداد آن وقت هکسیا میتوانست پشت غول ارباب را مورد هدف قرار دهد.
در همین حین، اشخاص دیگری بودند که این فاجعه را تماشا میکردند.
زنیت و اویا که به قله رسیده بودند با دستهای غول ارباب گرفته شده بودند.
«کوکوکوکو! چطور موجودات ناچیزی مثل شما جرئت میکنن که به این بالا بیان؟»
کوااک! کواااک!
غول ارباب زورش را به دو دستش منتقل کرد. بدنهای زنیت و اویا کاملا منفجر شد.
«کوااااک!»
«آک!»
دیگر پادشاهان به محض دیدن صحنه گرخیدند و فرار کردن هرچند، آنها توسط غولها احاطه شده بودند.
«گررر! گوشت انسان!»
«ریز ریزشون بکن! خوشمزس.»
جیییک! اوجوک اوجوک.
«اههه! نیاین!»
«آکک!»
هاردیس و 10 پادشاه دیگر که از کوه بالا نرفته بودند به طور پیوسته بیرون از گود هیولا میکشتند. بنابراین، آنها تنها کسانی بودند که در امان بودند.
هاردیس به جاخالی دادن کانگجون از حملات غول ارباب خیره شد.
-اه! یعنی اون انسانه؟
او شوکه شده بود. واقعا با عقل جور در نمیامد.
-لوکان! نهایت قدرت اون چقدره؟
اگر هاردیس جای او بود حتی نمیتوانست یکی از حملات غول ارباب را جاخالی دهد. حتی لرزش زمین بعد از برخورد ضربه به زمین کار او را میتوانست تموم کند.
با این حال کانگجون میتوانست تا وقتی که هکسیا از پشت به غول ارباب حمله کند دوام بیاورد.
بام!
«کووووک!»
غول ارباب نعره کشید و فورا به هوا برخاست همین که ضربهای به پشتش خورد، سعی کرد که هکسیا را بخورد.
«کودودوک! چطور جرئت کردی! من لاشهات رو میجوم.»
«باه! چه زری میزنی؟»
هکسیا داد زد. اما برعکس گذشته، اوضاعش بهم ریخته بود. بالهاش تیکه پاره شده بودند و صورتش با زخم پوشیده شده بود. به علاوه، از یک سوی گردنش خون بیرون میآمد جایی که غول ارباب گاز زده بود.
البته، غول ارباب هم در موقعیت مشابهی بود. خون سیاهی از هر سویی که زخمها وجود داشتند بیرون میریخت. خون به مانند یک چشمه از سرش به بیرون میپاشید.
کانگجون دچار هراس سردی شد وقتی که ظاهر آنها را دید.
-شگفت انگیزه که اونها هنوز زندن.
هر انسان دیگهای تا الان مر...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب پادشاه ابعادی را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.