فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پادشاه ابعادی

قسمت: 57

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
  چپتر 57: غول ارباب (بخش اول) «باهم سر شاخ نشیم؟» «تا وقتی که با همدیگه دشمن نباشیم، هیچ ماموریت مرتبطی ایجاد نمی‌شه. همونطور که می‌دونی، محتویات ماموریت‌ها به پادشاه ربط دارن. به بیانی دیگه، ما قادریم که باهم همزیستی کنیم. این ایده من نیست، بلکه حرف یکی از زیردستامه که یک پادشاه بوده.» کشتن پادشاهان فقط به‌خاطر ماموریت نبود. کشتن پادشاهان مزایای گرفتن کل امواشان را داشت. کانگ‌جون نیز این را می‌دانست. هرچند، راحت نبود که یک رابطه قابل اعتماد را با دیگر پادشاهان در هوامونگ حفظ کند وقتی امکان داشت که خودت اول کشته شوی. به‌خاطر این بود که یک پیمان می‌توانست هر زمانی شکسته شود. بهتر بود که آن‌ها را بکشی و مزایایش را ببری تا اینکه بعدا در دردسر بیفتی. چشمان کانگ‌جون به سردی درخشیدند. «نه، من باهات سر شاخ می‌شم. به تو چیزی نمی‌رسه اگه منو شکست بدی، اما من 100 بیلیون وون برای کشتنت به دست میارم. اگه از سمت من بهش فکر کنی، جواب خیلی واضحه.» «لعنت! واقعا می‌خوای اینو با من امتحان کنی؟» شیشه‌ای که یو سونگ‌هوان نگه داشته بود، شکست. او چشم‌های ناخوشایندش را به سمت کانگ‌جون چرخاند. «کوکوک! راحت نخواهد بود. متغیرهای زیادی توی جنگ وجود داره که تو هنوز نمی‌دونیشون. لطفا یادت باشه که من همین الانشم تضمین 10 پادشاه رو گرفتم. چی می‌شه اگه با اونا بر علیه تو متحد بشم؟ واقعا می‌خوای مخالف من قرار بگیری؟» او غرورش را زیر پا گذاشته بود و به سمت کانگ‌جون دست دراز کرده بود. اگر کانگ‌جون قبول نمی‌کرد آن وقت او از تمام قدرتش برای شکست دادن او استفاده می‌کرد. کانگ‌جون خندید. «درسته. امتحانش می‌کنم. این مکالمه تمومه.» به محضی که کانگ‌جون می‌خواست بلند شود، یو سونگ‌هوان آهی کشید. «صبر کن! بگو شروطت چیه. اگه شروطت خوبن اونوقت نمی‌دونم چرا باید خون و خونریزی بشه.» کانگ‌جون پوزخند زد. «که اینطور؟ ولی اونوقت باید شرط‌هایی که گذاشتمو بهم بدی.» «باشه. پس پول. 50...» «اگه بکشمت اونوقت 100 بیلیون وون گیرم میاد. شایدم بیشتر، سرمایه‌ی پنهانیت. اگه بهم سود برابری ندی پس علاقه‌ای ندارم.» «چی؟ طمعت خیلی بیش از اندازه نیست؟» «می‌تونی تا وقتی ماه قرمز می‌تابه پابرجا در نظر بگیریش. به محض اینکه ماه بره، هیچ مذاکراتی نخواهد بود. و الانم می‌رم.» کانگ‌جون چرخید و اتاق را ترک کرد. یو سونگ‌هوان دندان‌هایش را بهم سایید. «آه! لوکان! داری منو خیلی ساده در نظر می‌گیری. کاری می‌کنم پشیمون بشی!» بنابراین مذاکرات بی‌فرجام واقع شد. دو روز بعد در هوامونگ. کانگ‌جون در قلمرو‌اش در طبقه پنجم ساختمان یوگانگ ظاهر شد جایی که کایران با طوماری در دست ایستاده بود. «سرورم! یک فراخوان از سوی فرمانده هکسیا اومده.» «من به مرکز فرماندهی می‌رم؟» «فقط ارباب می‌تونن بازش کنن.» کانگ‌جون طومار را که محتوی دستورای نظامی بود باز کرد. [یک فرمان برای پادشاه لوکان.] [سپاه غول‌های تحت فرمان پادشاه شیطانی دوم حمله کردند بنابراین سریعا به محل نبرد عازم شوید.] [فرمانده هکسیا] یک دروازه جلوی کانگ‌جون ایجاد شد. او به محض وارد شدن به محل نبرد برده می‌شد. و نبرد یک راست شروع می‌شد. -زمانی برای استراحت نیست. کانگ‌جون خندید. این چیزی بود که بهش امیدوار بود. «وضعیت اینجا تو قلمرو خوبه؟» «بله، سرورم. پول مناسبی برای احضار سربازان وجود داره. همینطور فرصت‌هایی برای مطالعه در موسسه تحقیقات. به محض اینکه تحقیق تموم شه، در نبرد برای ارباب کمک کننده خواهد بود.» «باشه. پس من دیگه برم.» «لطفا مراقب باشید، ارباب.» «مراقب خواهم بود.» «کواااه! اگر به من نیاز داشتید لطفا صدام بزنید، ارباب.» کایران، گرموز و رودیام به سوی کانگ‌جون تعظیم کردند. کانگ‌جون دستی تکان داد و با لبخندی وارد دروازه شد. چوووت! نور روشن دروازه ناپدید شد و صحرایی ناهموار دیده می‌شد. آسمان به رنگ سرخ ماه در آمده بود و هیولاهای عجیب غریب پرنده در حال جنگیدن بودند. موجوداتی مانند خفاش‌های غول‌پیکر وجود داشتند و بعضی‌ها هم شبیه هشت پا بودند. «کووووه!» «کوووووووه!» هشت پاها از پاهای خود مثل بالی برای شنا در آسمان استفاده می‌کردند، بنابراین سرعت آن‌ها خیلی زیاد بود. آن‌ها با حیوان‌های خفاشی گرفتار شده بودند و به همدیگر ضربه زده و یکدیگر را تیکه و پاره می‌کردند...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پادشاه ابعادی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی