فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پادشاه ابعادی

قسمت: 6

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

آغاز جنگ (‏۱)

​​ـ اوه!

​​​​​​​​ـ ویی! ایییی! من... من می‌میرم..!

مرد در حالی که بر روی زمین استفراغ کرد، شتابان از سر جای خود بلند شد و ناپدید شد.

​​​​​بعد از اینکه مقداری الک+لِ خون‌شان را از دست دادند، متوجه شدند که دارند چه ظاهری شرم‌آوری را از خود به نمایش می‌گذارند.

«متشکرم. ممنون که کمکم کردین فرار کنم!»

زن در حالی که با احترام به کانگ‌جون تعظیم می‌کرد گفت. ​

چشم‌های کانگ‌جون از تعجب گشاد شد. ​

پس از کمی فکر کردن، متوجه شد که چهره‌ی زن فوق‌العاده است. چشم‌هایی به مانند جواهر و موهایی درخشان! لبی تر و صورتی، که در زیر بینیش قرار داشت! کمری باریک و خوش‌تراش! ​

تعجبی نداشت که چرا م+ست‌ها خودشان را باخته بودند. ​

خب، این موضوع الان اهمیتی نداشت. ​

ـ مگه من چه‌کار کردم؟ به‌هر‌حال، من واقعاً سرم شلوغه.

ـ یه لحظه صبر کن به‌خاطر کمکت بذار برات یه مقدار قهوه بخرم...

ـ مشکلی نیست. لطفاً از الان به بعد مراقب باش. خیلی از آدما بعد از نوشیدن در شب تبدیل به سگ می‌شن.

بعد از اینکه این حرف را زد، کانگ‌جون به‌سرعت باد از آنجا دور شد. ​

آن زن، یو سو رین، با چهره‌ای متعجب به او خیره شده بود. او از کانگ‌جون به‌خاطر اقدامات شجاعانه‌اش تشکر کرده بود. اما آیا طبیعی بود که کسی با توجه به ظاهرش او را نادیده بگیرد؟ او خیلی عادی از آنجا دور شد، مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده. ​

چه آدم عجیبی!

او به کانگ‌جون که لنگان‌لنگان از آنجا دور می‌شد نگاه کرد. ​

از طرف دیگر، کانگ‌جون جان با بیش‌ترین سرعتی که برایش ممکن بود، از آنجا دور می‌شد. ​

در واقع، کانگ‌جون در دلش بابت دست رد زدن به آن دختر با همه‌ی وجود تأسف می‌خورد. این یک فرصت استثنایی برای نوشیدن قهوه با یک دختر زیبا بود. اما در حال حاضر او عجله داشت. ​

من باید به‌سرعت انرژی جادویی سیاه رو جمع کنم تا بتونم درب رویاهای تهی رو باز کنم.

اگر او درب رویاهای تهی را باز می‌کرد، اولین مأموریتش کامل می‌شد. او همچنین می‌توانست سطح خود را بالا ببرد، پس این امر برایش مهم‌ترین کار در حال حاضر بود. ​

چه‌قدر طول کشید تا قدم‌زنان در موردش فکر کند؟ ​

اینجا کجاست؟

آنجا یک پارک بود و صحنه‌ای که چشم‌های کانگ‌جون به آن افتاد! ​

به‌نظر می‌رسید که دانش‌آموزان دبیرستان با هم درگیر شده‌اند... نه، بیش‌تر شبیه به کتک زدن یک نفر بود تا دعوا. ​

بوم بوم بوم!

ـ آآآع!

ـ آخ!

سه نفر از بچه‌ها، توسط ده نفر دیگر احاطه شده بودند و فقط با نگاه اول می‌شد فهمید که وضعیت کاملاً جدی...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پادشاه ابعادی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی