ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 190
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر دویست و هفدهم:
روان چیویو در مورد اینکه آیا میتونه در برابر قدرت شیطانی گرگ تاب بیاورد یا نه، فکر دیگری نکرد.
در حالیکه روان وانمود میکرد که بیهوش هست، آقای گرگ خاکستری در فکر عمیقی فرو رفت. انگشت های کشیدهاش مدام به ویلچر ضربه زدند و اون با خودش یکی و دوتا میکرد که میبایست از موقعیت پیش امده، بهترین استفاده رو ببره یا نه.
روان چیویو:«......»
روان هیچ وقت با خودش فکر نمیکرد که تو چنین موقعیت منفعلانهای گیر کند.
گرگ احساس کرد که نفس کشیدن همسرش آشفته شده، به همین خاطر خودش کمی سراسیمه شد. بعد از گذشت مدتی، اون تصمیم گرفت تا به نظر و عقده خانوم کوچولو احترام بگذارد و از هدایت قدرت شیطانی دست برداشت.
زمانی که انرژی شیطانی اطراف نوک انگشت روان از بین رفت، روان چیویو نفس آسودهای بیرون داد. با اینحال، اون نمیدونست که چرا توسط رفتارهای ملاحظانه نادر گرگ، کمی نا امید شده.
«.....» وقتی روان چیویو فهمید که دارد به چه چیزی فکر میکند، صورتش قرمز تر شد.
اون در قلبش با خودش دعوا کرد. روان به این خاطر ناامید شد چون دیگه نمیتونست سریع تر تذهیبگری کنه. اون هیچ قصد دیگهای نداشت!
مژه های روان چیویو لرزیدند. دست و پاهایش هنوز شل و سست بودند، بنابراین روان تصمیم گرفت که دراز بکشد.
آقای گرگ خاکستری قصد تعرض به محدوده روان رو نداشت. کف دست صاف و باریکش به آرامی ویلچر رو هل داد و به تخت نزدیک شد.
ویلچر چ...
کتابهای تصادفی


