ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 180
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر صد و هشتاد:آوووو(وقت تلف نکن. من مراقب هستم.) (3)
روان چیویو قصد داشت بعد از اینکه به غار برگشت همه چیز رو از جمله، رابطه پدربزرگ مو و مادربزرگ رویی، ارباب مادربزرگ رویی و برنامه هاش برای رفتن به قبیله خرس زمستانی با کمک مادربزرگ رو، برای یوان جو تعریف کنه.
اون توقع نداشت یوان جو یهو اونجا ظاهر بشه. اون نمیدونست چطور تویه مدت زمان کوتاه، همه چیز رو واضح و شفاف توضیح بده، به همین خاطر یه تفسیر و توضیح سطح بالا ارائه داد.
زمانی که روان توضیحاتش رو تموم کرد، چشمهاش به تاریکی عادت کرده بودند، و به طور مبهم موفق شد ببینه که آقای گرگ خاکستری، لرزان و بیثبات مقابلش ایستاده.
به نظر میرسید گرگ آروم شده و دیگه خرناس نمیکشه. یوان به آرومی دست خونیش رو پایین آورد. کمی بدنش رو برگردوند و آهسته صورتش رو به سمت همسرش چرخوند. مردمک قرمز درخشان چشمش، تو شب تاریک به طور ویژهای قابل توجه بودند و کاملا ترسناک بنظر میرسیدند.
یوان جو به آرومی دستش رو بلند کرد. اون مستقیم به جلو نگاه میکرد. چهره ناگویا و زخمیش ...
کتابهای تصادفی


