ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 174
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر صد و هفتاد و چهارم:میخوای قمار کنی؟!(2)
مادربزرگ رویی یکم چشم هاشو بالا آورد تا بتونه به اون بچه که هنوز آروم نگرفته بود، سریع دنبال تجزیه و تحلیل گشتش و بعد از فهمیدن حقیقت، یه تصمیم قاطع گرفته بود، نگاهی بکنه. چینگ رویی حتی بیشتر از قبل سپاسگزار بود و به شکاف های کوچک، تو منطق تحلیل روان چیویو اشارهای نکرد. «روی چی قمار کنم؟»
روان چیویو نفس عمیقی کشید و جواب داد:«روی آینده من و یوان جو.»
سکوت توی فضا، حاکم شد.
مادربزرگ رویی با حالتی جدی به روان نگاه کرد. آیا اون باید با حرف زدن همکاریش رو نشون میداد یا با لبخند موافقت میکرد؟!
مادربزرگ رویی چشمهاش رو کج کرد و گفت:«اوه جدا؟! اما مادربزرگ فکر میکنه هیچ آیندهای قرار نیست بین تو و گرگ وجود داشت باشه، که بشه حتی درموردش صحبت کرد.»
روان چیویو بدون عجله، از مادربزرگ پرسید:«مادربزرگ رویی، بعد از اینکه وارد دوره تبدیلت به اهریمن شدی، آیا اون زمان میتونستی انرژی معنوی جذب کنی؟»
چینگ رویی برای لحظهای از تعجب یخ زد. کمی بعد پلک زد و جواب داد:«مادربزرگ در اون زمان شرایط این رو نداشت که با سنگهای انرژی معنوی در تماس باشه. بنابراین ...
کتابهای تصادفی


