فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

ازدواج با یک شرور دل‌رحم

قسمت: 164

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر صد و شصت و چهارم: آیا این به اصطلاح بدشناسی به دنبال خوش شناسی بود؟!(3)

روان چیویو به طرز خیلی خوشایندی، متعجب شد. اون با دقت به اطراف تله نگاه کرد و متوجه لکه های خون شد. اون پرهای کبوتر چاق رو بالا داد تا برسیش کنه. زیر بال‌هاش هم لکه های خون بود‌.

احتمالا کبوتر، به طور تصادفی با اون سنگ های انرژی معنوی برخورد کرده بود و به‌طور غریزی اون ها رو بلعیده بود، اما بدنش نتونسته بود اونها رو کامل جذب کنه و در حالیکه بر فراز تله پرواز می‌کرد، به پایین سقوط کرده بود و به دام افتاده بود‌. روان حدس زد، کبوتر مدت زیادی نیست که تو تله گیر کرده و به همین خاطر هنوز زنده بودش.

کبوتر به طرز خاصی، خیلی باهوش بنظر می‌رسید. آیا فرایند تذهیبگریش رو آغاز کرده بود؟! چشمهای ریز شفافش، خیلی رقت انگیز بنظر می‌رسیدند‌.

روان چیویو نمی‌دونست بخنده یا گریه کنه. اون کبوتر رو وارونه کرد و بعد انرژی معنوی‌اش رو داخل بدنش فرستاد تا بهش کمک کنه که سنگ های انرژی معنوی رو به بیرون تف کنه، سپس آب حاوی اثرات شفا بخش و کمی پودر تکمه به اون داد. روان بعد از دیدن جنب و جوش کبوتر، بالهاش رو نوازش کرد و گفت:«برو. دفعه بعد بیشتر مراقب باش. بی‌رویه غذا نخور.»

بنظر می‌رسید کبوتر چاق، حرفهای روان رو به خوبی به خاطر سپرده. کبوتر، برای روان چیویو بال تکون داد و سپس بال زد و به سمت بالا پرواز کرد. کبوتر قبل از اینکه از دید روان ناپدید بشه، چندین بار مکررا فرود اومد و باز ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب ازدواج با یک شرور دل‌رحم را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی